اسناد جنبش حق تعیین سرنوشت پارسیزبانان در سرزمین باختریان
چاپ اول اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با می ۲۰۲۴
فهرست |
۱ـ سند راهبردی جنبش حق تعیین سرنوشت پارسیزبان در سرزمین باختریان ….. ۴
۲ـ ابعاد هویتی جنبش …… ۲۳
۳ـ اساسنامه جنبش …… ۳۰
بیانیه راهبردی حق تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان در سرزمین باختریان
به نام خداوند جان و خرد
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
[فردوسی بزرگ]
دیباچه
مردمان حوزه تمدنی و فرهنگی ما ـ باکتریا یا بلخ بزرگ ـ دارای تاریخ پارینه چند هزار ساله اند. جغرافیای این حوزه از شمال شرق یعنی بدخشان بزرگ آغاز و به غرب هرات بزرگ و همه مناطق جنوب از سیستان شرقی تا مناطق مرکزی و کابل زمین را احتوا میکند.
شهرهای بزرگ و دارای قدامت تاریخی بلخ، هرات، کابل و بامیان نشانه های از تمدن باستانی باکتریا/باختر است، که بعدها در همین حوزه مدنیت های یونانو ـ باکتریا/ یونانی- باختری، یونانو ـ بودیستی/ یونانی بودایی، فارسی زردشتی و خراسانی اسلامی به وجود آمده اند.
جایگاه و خاستگاه بخشی بزرگی از قهرمانان و رویدادهای شهنامه هویت ساز فردوسی همین جغرافیا بوده، همچنان برخی از این شهرها مانند هرات و بلخ دوپایه اصلی خراسان تاریخی را تشکیل میدادند که هم در اسناد تاریخی و هم روایت های اسطورهای از آنها یاد شده است.
زادگاه زبان پارسی جدید پس از اسلام و فراگیر شدن آن در جغرافیای کنونی پارسی از همین حوزه آغاز می شود. برخاستگاه اندیشه وران بزرگ دانش عقلی و کلامی جهان اسلام همین حوزه است.
بزرگترین و درخشانترین مراکز علمی و فرهنگی جهان اسلامی ـ پارسی در حوزه باختر/ باکتریای قدیم و خراسان جدید زاده شده است. آبشخور بخشی از اندیشهوران پارسی با نوشته های ماندگار و تمدن آفرین بزرگ پارسی همین حوزه بوده است، که با قاطعیت میتوان آن را مهد فرهنگ و زبان پارسی نامید.
سرزمين باختر در آن بخش از پهنۀ جغرافیایی واقع شده که آسیای میانه/فرارود را با پارس یا ایران امروز و نیم قاره هندوستان که هر دو جغرافیای سیاسی فرهنگی زبان پارسی به شمار میروند، به همپیوند میدهد. این سرزمین نهتنها دانش پرور بوده، بلکه منابع سرشار طبیعی را نیز در دل خود جاه داده و تمدنهای متنوع پارسی را با ویژگیهای اجتماعی و دینی گوناگون آفریده است.
این جغرافیا از چنان توانایی ترکیب فرهنگها و تمدنها برخوردار است که در هر دورۀ از تاریخ خویش الگوهای تمدنی تلفیقی مانند تمدن یونانی باختری تا خراسانی اسلامی را آفریده و با آمیزش سنت ستبر و فرهنگ جدید، تجددهای فرهنگی را نیز پرورش داده است.
در یک الگوی تمدنی کارآمد، آمیزش فرهنگ های بادیه نشینی با شهرنشینان پارسی پس از اسلام باعث شد تا شکل ویژۀ دولتداری سلسله های پارسی ـ ترکی ایجاد شوند و سده ها همزیستی میان اقوام فارسیزبان و تركزبان را بر محور زبان و فرهنگ پارسی شکل دهند. همه سلسله های سلطنتی ترکتبار در واقع حامیان و گسترش دهندگان فرهنگ و زبان پارسی بوده اند که از شمال هند تا بالکان را احتوا میکرد و ترکتباران اقوام متحد، برای اقوام پارسی زبان درین جغرافیا به شمار میروند.
زبان پارسی بزرگترین عامل همبستگی، وحدت سیاسی و پیوند ناگسستنی اقوام مختلف بوده که همه را در برابر دشمن خارجی بسیج میکرد و در حفظ و بالندگی تمدن بومی جهت دهی مینمود.
زبان پارسی در واقع نهاد و نَماد یک هویت سیاسی تمدنی میباشد. متأسفانه با گسترش استعمار روسی و بهویژه بریتانیایی، برنامه پارسی زدایی و نابودی فرهنگی آن در دو مسیر ـ شرق یعنی هندوستان و وسط یعنی مناطق افغانستان کنونی ـ آغاز شد.
بریتانیایی ها پس از چیرگی و تسلط بر نیمقاره هند کوشیدند دولت سدوزایی متمایل به فارسی را در جنگهای قبیلهای تضعیف و هویت فرهنگی زبانی پارسی آن را توسط محمدزایی ها نابود سازند. تاریخ گواه است که حاکمان پشتونیستی محمدزایی تا دهه ۱۸۸۰ کمترین نفوذ را بر مناطق خراسان شرقی داشته اند و اقوام فارسی زبان و ترک زبان این مناطق دارای نوعی از حاکمیت های خودمختار سیاسی فرهنگی همچو «ممالک محروسه» در شمال، غرب و مرکز بودهاند.
پس ازآنکه در سال ۱۸۸۰ م. امیر عبدالرحمن توسط هند بریتانیایی و روسیه تزاری به امارت کابل رسید، تلاش فراوان نمود تا حاکمیت بشدت متمرکز را در جغرافیای ساخته شده به نام افغانستان برقرار سازد. برای رسیدن به هدف نخست اقدام به برچیدن تمام مناطق خودمختار نمود و سپس نام قوم «افغان» را بالای جغرافیای مردمان پارسی زبان تحمیل کرد. از آنگاه به بعد برنامه های چند مرحلهای هویت زدایی به یاری شاهان محمدزایی در دست اجرا قرار گرفت، که در اصل چیزی جز اتنوساید/قومکشی نبود.
شایان یادکرد است که سلطنت پشتونیستی محمدزایی در طول یک سدۀ کامل تمامی زیرساختهای قدرت فرهنگی، قومی، دینی و سیاسی اعم از ساختار خاندانی سیاسی، قومی سیاسی، خانقاهی سیاسی، مدرسهای سیاسی، اقوام فارسی زبان را از میان برداشت.
سقوط سلطنت و ایجاد جمهوریت محمدزایی شکل اتنوساید را تغییر نداد و سپس حاکمیت بشدت ایدئولوژیک چپی های وابسته به اتحاد جماهیر شوروی هرچند با شعار برابری قومی (اما باز هم در موضوع قدرت به راه گذشته رفت منتها با تغییر جایگاه قبیله از درانی به غلزایی.
نباید فراموش کرد که ورود ایدئولوژیهای چپ و راست رادیکال از شمال و جنوب در دهه ۱۹۶۰ در جغرافيای به نام افغانستان، منتج به هویتزایی اقوام پارسیزبان تحت ستم، استثمار و استبداد نشد بلکه در آن دوران نظریههای سیاسی ایدئولوژیک فراقومی و بین قومی جذابیت یافت و مانع ایجاد فکر هویت طلبانه پارسی گردید.
بعدها در دهه ۱۹۸۰ میلادی برابر با ۱۳۶۰ خورشیدی با وارد شدن مقوله هویتی «ملیت» در ادبیات سیاسی و قرار گرفتن اسلحه و پول در دستان فرزندان اقوام پارسیزبان و غیر پشتون، ظرفیتهای سیاسی نهفته در آنان شگفت و امکان بسیج در مسیر هویت قومی در دو سوی جبهه جنگ فراهم آمد. شریک سازی محدود اقوام در دوره حاکمیت چپی ها در ردههای معین ساختار حکومتی به هیچ وجه به معنای توزیع عادلانه قدرت و ثروت باهدف سهم برابر و بدون تبعیض نبود.
مشارکت شخصیتهای پارسی زبان تاجيك و هزاره در ساختار قدرت چپی ها در يك برهه زمانی کوتاه هرچند ارزشمند ولی بیشتر نیاز جنگی بود، به همین خاطر به نقطه عطف مبدل نشد. به همینگونه اگرچه در رهبری دولت مجاهدین شخصیت های پارسی زبان قرار گرفتند اما مشارکت بيشتر اقوام پارسی زبان غیر تاجیک و غير پشتون در سطح وزارتها زودگذر و نااستوار بود. در هر حال همان دو مقطع را میتوان شروع دگردیسی هایی نامید که بعدها مقاومت اول را کمی رنگ و بوی پارسی محورانه داد.
پس از رخداد یازده سپتامبر ۲۰۰۱ و حضور کشورهای به اصطلاح لیبرال دموکراتیک به رهبری ایالات متحده در جغرافیای به نام افغانستان، راهبرد عظمت طلبانه پشتونی و ناسیونالیسم قومی تحت نام دموکراسی تا مرز فاشیسم قومی بلند رفت و روز تا روز مشارکت اقوام پارسی زبان و ترکزبان در قدرت پایین کشیده شد. در سالهای اخیر، نمایندگان اقوام پارسیزبان و غیر پشتون در هیچ یک از تصمیمگیری های اساسی و سرنوشت ساز نقش نداشتند.
پس از سقوط حاکمیت جمهوری، موضوع تبعیض نه مضاعف بلکه چند چند شده است. هم اکنون طالبان به حیث ساختار تکقومی، تکجنسیتی، تکمذهبی و تک ایدیولوژیک و یگانه نماینده قوم پشتون خواهان احیاء و تجدید حاکمیت پشتونیستی شدیدتر از زمان محمدزایی ها بر سایر اقوام، بهویژه اقوام پارسی زبان اند. سکوت پشتونهای تکنوکرات و فرهنگی در برابر ظلم، استبداد، تکروی و خشونت طالبان، و همچنان همکاری همه جانبه تمامی شخصیتها و گروههای پشتونی از تمامی قبیله ها و قشرهای آنها با حکومت طالبان مؤید این ادعا است.
بیش از یک سده مبارزات ارچند پراکنده فکری در برابر ظلم و استبداد پشتونها را میتوان اندوختههای آگاهانه نخست تاریخی برای نسل جدید نامید.
گفتمان کنونی «حق تعیین سرنوشت» اقوام پارسیزبان در قرن ۱۵ خورشیدی برابر با قرن ۲۱ میلادی ریشه در مبارزات گذشته دارد. قرن ۱۵ خورشیدی باید به قرن ویژه در راستای تغییر پارادایم تمدنی پارسیزبانان مبدل شود و خیزش گفتمان تمدنی، فرهنگی، سیاسی و رستاخیز هویتی پارسیزبانان را در درون جغرافیایی به نام افغانستان به ارمغان آورد.
امروز در سرزمین تاریخی و تمدنی باختری، هیچ گفتمانی به اندازه گفتمان هژمونیک پارسی که متکی بر دستآورد ها و ارزشهای مدرن بشری است، نخستینگی ندارد. این گفتمان در همه اشکال بهویژه مسلمانی باید هم در برابر بنیادگرایی افراطی دینی بایستد، و هم استبداد قومی و تمامیت خواهی قومی تاریخی پشتونی را با قامت راست به چالش بکشد.
در قرن جدید تداوم وضعیت تبعیضی، ضدبشری و اتنوساید/ قومکشی به هیچ وجه دیگر قابل تحمل نیست.
پارسی زبانان با داشتن تمدن شکوهمند تاریخی و با گفتمان سیاسی پارسیٔزبانانه این توانایی را دارند تا متحدانه و همبسته مبارزات راهبردی شان را علیه سلطهی استبدادی و تاریخی اقوام پشتو زبان آغاز نموده و از خویشتن تاریخی، فرهنگی، زبانی، دینی، مذهبی و در کُل تمدنی شان دفاع نمایند.
بیانیه آغازیست برای نوشتن برنامه راهبردی اقوام پارسیزبان و نیازیست برای رهایی آن ها ، زیرا زبان خانه هستی هر قوم است و اقوام به وسیله زبان، فرهنگ هویت تمدنی خود را باز میآفرینند و به جهانیان معرفی میکنند.
هویّت سیاسی زبانی زیرساخت بیانیه راهبردی
هویّت هر انسان متشکل از هویت زبانی، جنسیتی، دینی، مذهبی، اجتماعی، قومی، ملی و فرهنگی یعنی تمدنی می باشد. هویت از فرد آغاز میشود و به اجتماع گسترش مییابد. ما بهعنوان جامعه اقوام پارسیزبان باید تعریف دقیق از هویت خویش داشته باشیم و بدانیم که از کجا آمدهایم، چگونه در اینجا قرار گرفتهایم و به کجا خواهیم رفت؟ و آینده سیاسی و تمدنی خود را چگونه ترسیم کنیم؟!
شناخت هویت چیزی است که خودشناسی را به ما به ارمغان میآورد و زیربنایی ترین گام برای توسعه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تمدنی ما خواهد بود. همچنان هویت آغاز نکته حرکتمان را بهسوی آرمانهای والا مشخص می سازد و به آن جهت دهی میکند.
شواهد کافی وجود دارد که ادبیات هویتی موجود افغانی/پشتونی به شکل نظاممند و راهبردی بر اقوام پارسیزبان و دیگر اقوام غیر پشتون در جغرافیای به نام افغانستان تحمیل شده است. بهعنوان نمونه، اسطوره آریایی پروری پروژۀ حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان (نازی) بودکه از سال ۱۹۳۳ م. به گونه خزنده همچو بخش جدایی ناپذیر هویت افغانی/ پشتونی در جغرافیایی به نام افغانستان تلقین شد و پس از تصاحب قدرت و ایجاد رژیم فاشيستی در آلمان به گونه واضح در تاریخنویسی افغانی/پشتونی ادامه یافت.
در دهه ۱۹۳۰م در اوج همکاری رژیم فاشیستی آلمان با حاکمان افغان/ پشتونها نظریه نژادپرستانه هویتسازی آریایی/افغانی به گونه نظاممند در تاریخنویسی آغاز شد و بالای هویت همه اقوام پارسیزبان و اقوام غیر پشتون بسط و تعمیم تحمیلی داده شد. ایجاد هويت افغانی و زبان پشتو رابطه مستقیم با همکاری آلمان فاشیستی در ژئوپلیتیک افغانستان داشت.
تعریف هویت خودساختۀ افغانی/ پشتونی دارای پس منظر اسطورهِ قبیله گمشده بنی اسرائیل که برخاسته از نژاد سامی بود، به نژاد آریایی تغییر داده شد.
آلفرد روزنبرگ تئوریسین و ایدئولوگ برجسته حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان (نازی) در دفتر خاطرات سیاسیاش نوشته است: «در شرایط اضطراری باید… امکان استفاده از این کشور (افغانستان) تحت رهبری پشتونها برای منافع آلمان صورت گیرد تا اقداماتی را علیه هند بریتانیایی یا اتحاد شوروی انجام دهند.» بهعنوان نمونه رژیم فاشيستی هیتلری نقش روشن بر تاریخنویسی جدید کشور به نام افغانستان گذاشت و از قیام فقیر ایپی وزیرستانی حمایت کرد. برای ایجاد پایگاه محکم در درون حاکمیت کابل، در سال ۱۹۳۶رژیم فاشيستی هیتلری مبلغ ۱۵ میلیون رایشمارک را به قسم کریدیت/قرضه به افغانستان داد تا لشکر آن با ویژگیها و شناسههای اردوی آلمان سازگار ساخته شود.
برنامه تدریجی «هویت ملی» افغانی/پشتونی بالای اقوام پارسیزبان به اساس راهبرد هژمونی افغانی/پشتونی تحمیل میشد، تا آنجا که واژه «افغان» و «افغانیت» را بهمثابه «هویت ملی» آموزش دادند و واژه «پشتون» و «پشتو» را بهمثابه «هویت قومی» قبایل پشتو زبان، قلمداد کردند. تا بدینگونه ذهن و روان اقوام پارسی زبان و غیر پشتون را از طریق همگونسازی شستشو دهند و بفریبند و هویت «افغانی» را که در اصل هویت «پشتونی» است و هر دو واژه «افغان» و «پشتون» نام یک قوم است، به مردم بقبولانند و از این طریق روانپریشی و بحران هویتی را بزایند.
بیدارگری روشنفکران بهویژه در بیش از چهل سال اخیر این ترفند را آشکار ساخته و در کل برنامه تحمیلی هویتی نخست درز برداشت و سپس طرح ملت سازی افغانی/ پشتونی را به گسست مواجه ساخت که نشانه آن ایجاد فاصله میان هويت واقعی فرد و وابستگی آن با اجتماع بزرگ ملی در جغرافیایی به نام افغانستان است.
دکترین هويت افغانیسم/پشتونیسم متشکل از ارزشهای فرهنگی سیاسی پشتونوالی، لویه جرگه، لر او بر پشتونستان، سرود ملی پشتونی، ملی بابا، ملی انا، ملی اتن، مصطلحات ملی و… است که همه با ترفندهای تبلیغاتی و زور سرنیزه بر اقوام پارسیزبان و غیر پشتون تحمیل شده است، درحالیکه هر قوم در این جغرافیا، روایت اسطورههای، تاریخی، فرهنگی و تمدنی خویش را بسا پُربارتر از هویت پشتونی دارد، اما به این هویت ها حتی در بیست سال اخیر که دوران اوج رسانه های آزاد در تاریخ جغرافیای به نام افغانستان بود، نیز ارج داده نشد.
بیدار سازی و رستاخیز اقوام پارسیزبان و اقوام غیر پشتون از حالت افسون زدگی زبانی، تاریخی، هویتی، فرهنگی، تمدنی و حرکت بسوی خودآگاهی واقعی نیازمند دستگاه شوک را دارد، تا قلبشان دوباره سرعت طبیعی تپش را آغاز کند و حافظهی تاریخی از بین برده شده آن ها، هویت فرهنگی و تمدن گم شدهی شان را به یاد بیآورد. بدینگونه عزم نجات و رهایی از یوغ هویت افغانی/پشتونی پیدا میشود.
خردورزان و آگاهان جامعهشناسی، جامعه را در شناخت از خود با گذشت زمان پیوند میدهند. به عبارت دیگر باگذشت زمان، درک انسان از هویت تاریخی، تمدنی و فرهنگی تغییر میکند. در حالت عادی تغییرات و تحولات آرام، قابل مدیریت اند، به ویژه در جامعه ما که درگذشته دچار فاجعه بیسوادی انکارناپذیر ایستایی بوده است، با استفاده از چنین حالت و به یاری مشاورین خارجی برنامه هویت زدایی تدریجی در بخشهای مختلف جامعه توسط افغان/پشتونها شکل داده شد.
این بستر هويت زدایی از اقوام پارسیزبان و غیر پشتون، و هویت زایی افغانی از دوره آموزش در مکتب با برنامهریزی محمود طرزی آغاز شد. زمینهای حاصلخیز اقوام پارسیزبان و غیرپشتون توسط شاه امان الله غصب شد و با برنامه راهبردی تاریخی «ناقلین» به قبایل پشتون سپرده شد و تا اکنون ادامه دارد. در دوره های بعدی نَمادهای جعلی مانند خوشه گندم در نشان دولتی، بابا سازی احمدشاه درانی، قهرمان سازی های بی بنیاد شبیه ملالی ها، تحمیل اسناد جعلی مانند پُته خزانه در حوزه زبان، فرهنگ و هنر ایجاد شد؛ با شعار «دا وطن زما وطن» زمین های حاصلخیز در حوزه شمال، غرب و مرکز غصب گردید؛ برنامه تغییر دموگرافیک/جمعیتی به سود افغان/پشتونها در مناطق پارسی نشین با پیگیری صورت گرفت.
به اساس دانش جامعه شناسی، هويت زدایی هنگامی آشکار میشود که زبان، فرهنگ، ارزشها و نَمادها بشدت سرکوب شده و به سرعت تغییر یابند. در این وضعیت بحران هویت پدیدار میشود و مواضع دفاعی جهت پیشگیری از نابودی خویش صورت میگیرد. تعریف هویت در چنین حالت معنای بنیادین خود را به بهترين وجه در کردار، گفتار و پندار انسان بیان میکند. بدینگونه شناخت بهتر از «خود» به دست میآید و تشخیص «دیگری» آسان میشود.
نتيجه این که هویت بهعنوان یک پدیده با خود ویژگیهایی دارد و در خلأ مطرح نمیشود، باید «خود» وجود داشته باشد تا «دیگری» و «دیگران» در شناسایی آن معنا پیدا کنند. شناخت از «خود» با تمرکز به ویژگیهای هویتی آغاز میشود. هویت «من» و «تو» را با «زبان»، گره میزند و فرهنگ میپرورد، ارزش و نَماد میآفریند.
فرهنگ و هنر برای جامعه از اهمیت ویژهای برخوردار اند. آنها بازتاب دهنده بحثهای اجتماعی هستند که زمینۀ برخورد را برای رویارویی با واقعیتها ارائه میکنند. فراتر از آن به رویدادهای روزمره اشارت دارند، می آفرینند، نقد میکنند و گزارش میدهند. فرهنگ و هنر مظهر وجودی انسان است، رویارویی با آنها اشاره به گذشته و پرداختن به ارزشهای منتقل شده را داشته، همچنان دارای بعد آینده محور و در برگیرنده چشمانداز های از جامعه آینده اند. در برخورد بافرهنگ و هنر، گفتمان های جامعه آشکار میشوند و برای توسعه جامعه اهمیت ویژه ای را ایجاد میکند.
در یک جامعهِ چندقومی، هنر، فرهنگ و آموزش فرهنگی به طور فزایندهای در ارتقای یکپارچگی و تأکید بر عناصر مثبت و تنوع فرهنگی اهمیت پیدا میکند. این فرایندها اغلب در اصطلاح «تغییر از رهگذر فرهنگ» گردهم میآیند.
برگشت به هویت واقعی با تصمیم قاطع و تمکین به تغییر آغاز میشود، تغییر یکی از پیچیده ترین و دشوارترین پدیدههای روانشناختی و جامعهشناختی به شمار میرود که هر شخص با آن دچار مناقشه میباشد. تغییر در ذهن با هراس از دست دادن داشته های کنونی، در تصامیم فردی و جمعی دستوپنجه نرم میکند. تغییر با تمام چالشها در روان جامعه باید مورد قبول هر پارسیزبان قرار گیرد تا جامه عمل بپوشد. به عبارت دیگر «حق تعیین سرنوشت» یگانه گزینه برای تغییر و ایجاد همزیستی با سایر اقوام غیر پشتون میباشد.
مفاهیم اساسی هویتی بیانیه راهبردی
الف. اقوام پارسیزبان
در این راهبرد هدف از اقوام پارسیزبان، اقوامی است که زبان مادری فرزندان آنها زبان پارسی میباشد یا اینکه زبان پارسی را بهعنوان زبان ارتباطی فرهنگی و تمدنی و سیاسی اداری خود پذیرفته اند، در غنای این زبان از نظر تاریخی نقش داشته و به دارایی های این زبان افتخار و برای گسترش آینده تمدن پارسی زبان کار و تلاش و مبارزه میکنند.
عمده این اقوام در میهن باختریان عبارتاند از: تاجیکها، هزارهها، ایماق ها، عرب ها و سادات، قزلباشها، تاتارها، قرلق ها، نورزایی ها، سلجوقی ها، مجددی ها و سایر اقوام غیر پشتون.
ب. اقوام متحد با اقوام پارسیزبان
هدف از اقوام متحد با اقوام پارسیزبان، اقوامی است که زبان مادری آنها زبان پارسی نیست، اما در طول تاریخ نقش ارزنده در رشد و بالندگی زبان پارسی و آفرینش فرهنگ و تمدن پارسی داشته اند و در این میراث تاریخی سترگ خود را شریک میدانند. این اقوام نگاه دشمنانه به زبان پارسی ندارند و پارسیزبانان نیز به زبان و فرهنگ آنان احترام میگذارند.
عمده این اقوام در میهن باختریان عبارتاند از: ترکتبارها مانند اوزبکها و ترکمنها، نورستانی ها، پشهیی ها و سایر اقوام غیر پشتون.
مبانی و مقاصد حقوقی بیانیه راهبردی
بیانیه راهبردی حق تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان مبانی حقوقی خود را بر مفاهیم اساسی حقوقی ذیل بنیاد میکند:
الف. حقوق فردی
ازآنجاکه اقوام پارسیزبان مراحل بدویت و قبیلهای گری را عبور کرده اند، ادبیات، فرهنگ و تمدن پارسی نوع ویژه ای از افراد را می پرورد که فردیت ویژه دارند و از تمامیت تمدنی خویش، با حفظ فردیت خود نمایندگی میکنند.
بیانیه راهبردی به این باور است که رستاخیز فرهنگی تمدنی روشنگرانه، روشنفکرانه و سیاسی اقوام پارسیزبان از بیداری فرد پارسیزبان شروع میشود. بنابراین، بر تمامی حقوق فرد احترام میگذارد و از آن پشتیبانی میکند.
بیانیه راهبردی بر این باور است که نقش دولت و جامعه می باید در حمایت از افراد و توانمند ساختن فضایی باشد که در آن فرد پارسیزبان از تمامی حقوق خود برخوردار بوده و ظرفیت بیان خواسته های خود را به دست بیآورد و به عنوان یک انسان هنجارمند، آزاد و کامل زندگی کند. فرد پارسیزبان حق دارد تا خوانش پارسیزبانانه از زندگی سیاسی و تمدنی خود را تبیین کند و هیچکس حق ندارد او را ناگزیر به زیستن مطابق با خوانش و هویت قومی دیگران کند ـ بهویژه هویت و فرهنگ افغانی/پشتونی.
ب. حقوق اساسی
بنیاد حقوقی بیانیه راهبردی را اصل شهروندی شکل میدهد که در یک فضای مردمسالارانه و همکارانه از تمامی حقوق اساسی شهروندی خود برخوردار باشد. استبداد تمامیت خواهانه تاریخی ممتد افغانی/پشتونی بر اقوام پارسیزبان و غیر پشتون و گسترش فرهنگ بدویت باعث پدید آمدن فرهنگ ارباب – رعیتی در میهن باختریان شده است.
بیانیه راهبردی برای احیای حقوق شهروندی اقوام پارسیزبان تلاش میکند. احترام به کرامت انسانی، برابری، منع تبعیض در همه اشکال آن، حق آموزش برابر همگانی، آزادی عقیده و بیان، حق انتخاب کردن و انتخابشدن، حق گواهی دادن در مراجع رسمی، حق داوری و سایر حقوق و ارزشهای اساسی باید پایه کردار نیک و پندار نیک پارسیزبانان باشد.
پ. حقوق گروهی
بیانیه راهبردی به این باور است که در کنار اینکه افراد پارسیزبان بهعنوان افراد و شهروندان دارای حقوق ویژه خود هستند، همچنان اقوام پارسیزبان از حقوق گروهی قومی به عنوان تاجیک بودن و هزاره بودن و … برخوردار میباشند.
این اقوام حق دارند تا در نهادها و نمادهای میهن و در مشارکت قدرت از بالاترین سطح قدرت یعنی ریاستجمهوری تا پایینترین مراتب قدرت نمایندگی خویش را ببینند.
حق دارند که فرهنگ و تمدن خویش را به نمایش بگذارند، تاریخ و سبک زندگی خویش را روایت کنند و هستی خود را با زبان شیرین فارسی بیان نمایند.
ت. حق تعیین سرنوشت
تكيه گاه اساسی بیانیه راهبردی مفهوم «حق تعيين سرنوشت» است كه در اسناد بینالمللی درج است. مفهوم حق تعيين سرنوشت برای تمامی گروه های زبانی، قومی، مذهبی و … تحت تبعيض حق میدهد تا خود برای تعيين سرنوشت اجتماعی و سیاسیشان مبارزه كنند.
اتنوساید/ قومکُشی یک سیاست برنامه شده برای نابودی هویت قومی و خودآگاهی مردمان غیرخودی است. قومکُشی هم از طریق سیاست همسانسازی و هم در فرایند شکلدهی «ملت»های مصنوعی جدید با راهکارهای زور سرنیزه و تحمیل به هدف تغییر هویت تاریخی و فرهنگی اقوام «غیرخودی» جهت همگونسازی صورت میگیرد. مردمانی که قربانی قومکُشی میشوند، بیشترینه حافظه تاریخیشان را از دست میدهند. در برخی موارد حتی نام خود، نام مکانهای تاریخی، زبان، فرهنگ و حتی مذهب شان را از دست داده و به موقعیت فرودستان و مظلومان تحت ستم توسط استعمارگران و استبدادگران قوم حاکم مبدل میشوند.
در جغرافیای به نام افغانستان نژادگرایی و تبعیض قومی آشکارا بخش عمدۀ سیاست حاکم افغان/پشتونها بوده و است.
تاریخ سازی و هویت زدایی تا آن حد موفق شد، که امروز بیشتر پارسیزبانان هویت شان را درست نمی شناسند و نمیتوانند بازگویی و بازنمایی کنند. زبانشان را به میل حاکمان افغان/پشتون، «دری» و نژادشان را «آریایی» میپندارند. برخورد در برابر اقوام پارسیزبان گاهی از حد قومکشی تا حد نسلکشی فراتر رفته است، که آغاز آن در برابر هزاره ها در دوران امیر عبدالرحمن و ادامۀ آن در ۴۰ سال اخیر در چندین دوره جریان داشته است.
افغان/ پشتونتبارها اقوام اشغالگری اند که به یاری قدرتهای استعماری توانستند بر مناطق خودمختار پارسیزبانان استیلا و سلطه سیاسی همه جانبه پیدا کنند. حتی استیلاگری آنها بارها از مرزهای جغرافیای کنونی به نام «افغانستان» فراتر رفته گاهی ادعای ایجاد خلافت اسلامی در تمامی آسیای میانه و شبهقاره هند را در عصر شاه امان الله کردند و از هفتاد سال بدین سو چشم به خاکهای پاکستان زیر نام الحاق دوباره سرزمین های آنسوی مرز زیر شعار «لر او بر پشتونستان / افغانستان» دوختهاند. اکنون در دوره طالبان میخواهند با صدور بنیادگرایی دینی و تروریسم تمام منطقه را نا امن سازند.
زیست باهمی با چنان قومی بدون پیشینه تاریخی و تمدنی مکتوب و اشغالگر، نه تنها دشوار بلکه ناممکن است. بهترین راه برای ایجاد یک آینده سعادتمند به حیث ملت واحد عبارت از حاکمیت بر سرنوشت خویش و حق تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان دارای تمدن بزرگ تاریخی و فرهنگی روشن چندهزارساله میباشد.
اصل «حق تعیین سرنوشت» بهعنوان یـک حـق بشـری پایـه و اسـاس سـایر حقوق بشری پارسیزبانان را تشکیل میدهد که به موجب آن همـۀ افـراد و گـروههـای اجتماعی صرفنظر از جنس و مذهب میتوانند امور خویش را در زمینه های مختلف سیاسـی، اجتمـاعی، اقتصـادی و فرهنگـی در دسـت گیرند. این حق یک حق بشری فردی است که تکتک افـراد پارسیزبان از آن باید برخوردار شوند.
در منشور سازمان ملل متحد در کنار ضرورت رعایت و احترام به حقوق و آزادی های بنیادین فردی، از ایـن اصـل نیز نامبردهشده است. اصل حق تعیین سرنوشت از اصول بنیادی حقوق بینالملل و از قواعـد اصلی حقوق بشری محسوب میشود که با رعایت آن میتوان به نقض حقوق بشری مردمان پایان بخشید.
دولتهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در سال ۱۹۹۷م. نیز حـق تعیـین سرنوشـت را به عنوان یک اصل در ماده یازدهم متن اعلامیۀ اسلامی حقوق بشر اعلام کرده اند:
«استعمار به انواع گوناگونش به اعتبار اینکه بدترین نوع بردگی است، شدیداً تحریم میشود و ملت هایی که از آن رنج میکشند حق دارند از آن رهایی یافته سرنوشت خویش را تعیین کنند.»
اصل «حـق تعیـین سرنوشـت» تنهـا زمانی تحقق پیدا میکند که حقوق و آزادی های اساسی اقوام پارسیزبان که حدود یک سده به گونه هنجارمند سرکوب شدهاند، تأمین شود.
- «حق تعیین سرنوشت» حق تخطی ناپذیر بـرای همـۀ مـردم ما اسـت تـا بتواننـد سیسـتم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود را در فضای عاری از خشونت و زور تعیین کرده و موقعیت بینالمللی خویش را تثبیت کنند.
- «حق تعیین سرنوشت» در قلمرو مسائل خارجی به معنای حرکت بهسوی استقلال تا تشکیل دولت مستقل است.
- «حق تعیین سرنوشت» در قلمرو داخلی به معنای حق انتخـاب افراد در عرصه های حقوقی و آزادی های مدنی و سیاسی می باشد.
- «حـق تعیـین سرنوشـت» بـا ارزش های چون دموکراسی، آزادی، عدالت اجتماعی و حقوق بشری پیوندی ناگسستنی دارد. نبود این ارزش ها سبب تداوم نقض حقوق بشری مردم ما خواهد شد.
بیانیه راهبردی حق تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان به این دیدگاه است که باید به اساس اسناد بینالمللی اقوام پارسیزبان در سرزمین ویژه خود سرنوشت حقوقی، نوع نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دینی را که در آن زندگی می کنند، تعیین کنند، نه این که لویه جرگه ها و رؤسای قبایل افغانی/پشتونی سرنوشت اقوام آنها را رقم زنند.
اقوام پارسیزبان می باید به اساس اسناد بینالمللی بدون داشتن هر نوع قیم داخلی و بینالمللی تصمیم گیرنده اساسی سرنوشت خود باشند.
مبانی و مقاصد سياسی بیانیه راهبردی
اين بیانیه در اصل يك بیانیه سیاسی زبان بنیاد است و زبان پارسی را نهتنها يك هويت تمدنی، بلكه يك هويت سياسی میداند كه شامل همه قوميت هاي پارسیزبان تاجيك، هزاره، قزلباش، فیروزکوهی، ايماق، نورزایی، تاتار، قرلق و .. می باشد. اين بیانیه به هیچ وجه يك طرح نژادی نيست، زيرا نژاد پایه علمی و دينی ندارد. بیانیه راهبردی حق تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان مقاصد سیاسی واضح و روشن دارد که عمده ترین آنها عبارتاند از:
مقصد (۱). نظم/نظام سياسی مشروع مبتنی بر مردمسالاری که در آن اصول حقوقی اسلام در هماهنگی با حقوق بشری جهت دهنده حیات سیاسی اقوام پارسیزبان باشد. امروزه در جغرافیای به نام افغانستان پنج نوع سناریو مطرح است:
۱ – نظام سیاسی متمرکز افغانی/ پشتونی؛
۲– نظام سیاسی غیرمتمرکز صدارتی با پشتونها؛
۳– نظام سیاسی غیرمتمرکز فدرال با پشتونها؛
۴– فروپاشی جغرافیای جعلی به نام افغانستان؛
۵– جدایی جغرافیای به نام افغانستان به دو کشور پشتونی و پارسیزبان با اقوام متحد آن؛
برنامه کلان قدرتهای بزرگ هیچگاه این نبوده است تا جغرافیای بنام افغانستان را پارچه پارچه کنند و به کشورهای همسایه بسپارند. سپردن سرنوشت اقوام پارسیزبان و اقوام متحد آن به کشورهای همسایه به هیچ وجه مقصد و مطلوب ما نیست، زیرا این اقوام در آن صورت به اقوام حاشیهای و مرزی در این کشورها تبدیل شده و بهمثابه اقوام محروم و بی میهن و الحاقی به آنان نگاه خواهد شد و در آن حالت هویت فرهنگی، تمدنی و سیاسی مستقل خویش را از دست میدهند.
هدف اصلی باید این باشد تا پارسیزبانان به همراهی اقوام متحدشان با بهرهبرداری از حق تعیین سرنوشت، کشور مستقل خویش را تشکیل دهند و تمدن ویژه و مدرن خود را در آن بنا کنند.
مقصد (۲). امنيت حقوقمدار كه در آنهمه شهروندان پارسیزبان و اقوام متحد آنان اعم از زن و مرد با حقوق و آزادی های مساوی در كمال امنيت و عزت بدون حقارت و استبداد زندگی كنند.
مقصد (۳). رفاه و توسعه پایدار اقتصادی که مطابق معيارهای پذیرفته شده مدرن آن همه شهروندان از حد متوسط رفاه بهرهمند شوند؛ توزیع ثروت از بالا به پایین عادلانه صورت گیرد؛ مازاد تولید به وجود آید، محیط زیست حفظ گردد؛ فقر زدوده شود؛ دست كسی به تگدی دراز نباشد و رشد به حداکثر و بيكاری به حداقل برسد.
مقصد (۴). آزادی، به گونهای كه تمامی شهروندان پارسیزبان و اقوام متحد آنان از آزادی فردی، عقیده، بيان، مذهب، کار، آموزش، صحت، پرورش و پوشش در زندگی روزمره برخوردار باشند.
مقصد (۵). عدالت، نظم سیاسی، امنيت و آزادی، طوری تنظيم شود كه با اصول عدالت در تناقض نباشد. عدالت معرفتی، عدالت اقتصادی، عدالت توزيع امتيازها و … جهت دهنده تمام نظام باشد.
مقصد (۶). رشد و تعالی؛ همه راهبردهای فرهنگی و تمدنی نظام باید باعث رشد و كمال اخلاقی شهروندان شود.
مبانی و مقاصد دینی مذهبی بیانیه راهبردی
بیانیه راهبردی حق تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان یک بیانیه مسلمانی، معتقد به دين مقدس اسلام، متعهد به تمدن مسلمانی، و ميراثدار تمدن پارسی مسلمانی است. این بیانیه به مذهب كلامی و مذهبی، بومی و تاریخی رشد داده شده توسط فرزندان این سرزمین مانند مذهب حنفی ماتریدی، شیعی جعفری و اسماعیلی احترام میگذارد و برای نگهبانی حقوق گروهی مذهبی آنان تلاش میکند. همانگونه که ادبیات و فرهنگ زبان پارسی که از ژرفا و پهنای عرفانی برخوردار است، این بیانیه متعهد به رشد و تعالی فرزندان اقوام پارسیزبان از رهگذر طریقت های عرفانی مانند نقشبندی، قادری، چشتی، سهررودی و… میباشد و از عرفان مدرن روشنفكرانه مسلمانی استقبال میکند.
مبانی و مقاصد جنسیتی بیانیه راهبردی
بیانیه راهبردی حق تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان، یک بیانیه غیرجنسیتی، برابرطلبانه و غیر مردسالارانه است. این بیانیه زبان فرهنگی و تمدنی است که زنان و مردان با هم برابر شانه به شانه در ایجاد آن نقش اساسی داشته اند. باورمند است که فرهنگ زن ستیزی در میان اقوام پارسیزبان با گسترش فرهنگ بدوی قبیلهای زن ستیزانه افغانی/پشتونی رایج شده است.
برای رهایی زنان مبارز پارسیزبان از زیر یوغ فرهنگ ظالمانه و ستمگرانه بدوی و قبیلهای می باید مبارزه بنیادین فلسفی، علمی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی صورت بگیرد.
بیانیه باورمند است که زنان پارسیزبان باید در دوره های ممتد از تبعیض مثبت برخوردار شوند تا یک جهش حقوقی، سیاسی و اقتصادی در زندگی آنان فراهم آید. دوران دوم امارت ظالمانه طالبانی پشتونی بهروشنی نشان داده است که زنان اقوام پارسیزبان اعم از تاجیک و هزاره و … پیشگام مبارزات آزادیخواهی، عدالت طلبی و هویت طلبی بوده و هستند. بنابراین، جایگاه زنان در این بیانیه، نهتنها اینکه یک جایگاه نمادین نیست، بلکه جایگاه زیرساختی، محوری و رهبری کننده میباشد تا آنجا که در نوشتن این بیانیه مشوره های مفید دادهاند.
مبانی و مقاصد زبانی، تاریخی و تمدنی بیانیه راهبردی
بیانیه راهبردی حق تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان یک بیانیه زبانی، تاريخی و تمدنی است. به هویت و تاريخ پرشكوه توحيدی تمدنی پيشا اسلام خويش مینازد. به تاريخ اسلامی تمدنی خويش در دوران اسلام، افتخار میكند. شجاعت و جنبش های مدافع فارسی زبان از چپ و راست را در دوران می ستايد و ياد آنان را گرامی میدارد.
این بیانیه به حوزه ژئوپلیتیکی تاریخی باختری می اندیشد و باورمند است که فقط در يك جغرافيای مستقل و آزاد تمدن پارسی مسلمانی رشد و بالنده میشود. جغرافيای سياسی ای كه ديگران برای زبان و تمدن پارسی قيم نباشند و خود پارسی زبانان در جغرافيای سياسی مستقل شان راهبرد تمدنی خود را جهتدهی كنند.
اين بیانیه يك بیانیه زبانی تمدنی است. متعهد به زبان پارسی و فرهنگ تمدنی پرشكوه چند بُعدی آن در سراسر جهان و به ويژه در سرزمين باختریان است.
اين بیانیه میخواهد در مسیر ایجاد جنبشی گام بگذارد تا نگهبان و گسترش دهنده زبان، فرهنگ و تمدن پارسی باشد.
نتیجه گیری
بیشتر از یک و نیم سده است که حاکمان افغان/پشتون به حیث یک اقلیت قومی بـه طـور مـداوم از اعطـای حق مشارکت برابر برای سایر اقوام در جغرافیای به نام افغانستان خودداری کرده و حقوق اساسی دیگر اقوام را به گونه نظاممند و راهبردی نقض کرده اند. دولت و حکومت را حق پدری و قبیله ای خویش پنداشته و حضور هیچ نماینده اقوام دیگر را در اخذ تصامیم سرنوشت ساز بالای خویش برنتابیدهاند و نمی تابند.
دولت های استبدادی قبیله ای افغان/ پشتون در اصل حاکمیت های نژادپرسـت و فاشیستی بوده اند که پیوسته بر دیگران ظلم و بیعدالتی روا داشته و مقدرات اقوام پارسیزبان را به نابودی کشانده اند.
سه دوره «امارت – جمهوریت – امارت» را میتوان اوج چنان نژادپرستی و تبعیض نژادی نامید که بالای مردم ما اعمال گردید و هنوز در حافظه تاریخی پیر و جوان اقوام پارسیزبان و اقوام غیر پشتون زنده است.
راه نجات مردم ما برای رفتن به یک آینده روشن از نظر زبانی، هویتی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و سرانجام ایجاد همبستگی قومی در داخل جغرافیای پارسی زبانان از مسیر «حق تعیین سرنوشت» میگذرد. نسلهای آینده ما باید در فضای فرهنگی و زبانی خویش پرورده و بالنده شوند و از امروز برای فردا به سوی تعیین سرنوشت شان حرکت و مبارزه کنند.
قرن بیست و یکم میلادی/ پانزدهم خورشیدی قرن تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان و زیست فرهنگی تمدنی مستقل آنان در یک جغرافیای مستقل باختریان خواهد بود، زیرا ملتی که جغرافیای مستقل ندارد، توانایی خودافشایی و بازنُمایی زبانی، فرهنگی و تمدنی خود را هیچگاه نخواهد یافت.
بیانیه راهبردی حق تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان در یک کلمه یعنی:
«مبارزه راهبردی برای ایجاد دولت مستقل پارسی زبانان و اقوام متحد آنان در سرزمین باختریان می باشد.»
نویسندگان: فیاض بهرمان نجیمی، داریوش بغلانی و دکتر محمد باختریان
اول جون ۲۰۲۲
ابعاد هويتی جنبش حق تعیین سرنوشت پارسیزبانان
ما چی هستیم؟ کی هستیم؟ هویت ما چیست
به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه بر نگذرد
***
بیا تا جهان را به بد نسپُریم / به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همه نیک و بد پایدار / همان به که نیکی بود یادگار
یک. هويت فلسفی جنبش: جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان، یک جنبشی حِکَمی فلسفی است که از سرچشمه های مکاتب فلسفی فرزانگی (حکمت پارسی)، یونانی، خراسانی اسلامی، فلسفه مدرن و پسامدرن، بدون آنکه در دام نسبيت افسارگسیخته گرفتار شود، فلسفه سياسی خود را بنا میکند و از آن در جهت تصويرپردازی رؤيای ملی پارسی زبانان/تشکيل کشور مستقل پارسی زبانان بهره می برد.
دو. هويت دينی، کلامی و مذهبی جنبش: جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان، هويت دينی کلامی دارد که بر کلام گفتگویی استوار است و توانايی آن را دارد تا تمامی مکاتب کلامی مستقر در ميان پارسی زبانان مانند کلام حنفی ماتريدی، اشعری و جعفری، متکلمین جدید و … را با تکيه بر مسلمات و مشترکات ميان اين مکاتب کلامی بر سر سفره گفت و گویی پارسی زبانان بنشاند تا دنيایی از گفت و گو میان پارسی زبانان را ميسر کند و پارسی زبانان بتوانند زيرساخت های کلامی آشتی پذير رفاقتی و همکارانه را در کشور مستقل پارسی زبانان بنا کنند و از کشمکش های کلامی آشتی ناپذير رهایی پيدا کنند. جنبش به زيست دينی مذهبی پارسی زبانان که هويت تاريخی پيشااسلامی و اسلامی آنان را شکل میدهد، احترام میگذارد. بر حق به رسميت شناسی همه اين مذاهب در فضای باز و گفت و گویی تأکید دارد، اما از هرنوع قرائت افراطی و رادیکال بدوی و شبه مدرن از دین بيزار است.
سه. هویت فقهی حقوقی جنبش: جنبش همچنان هويت عميق فقهی – حقوقی دارد. اين جنبش با بهره برداری از فقه سياسی امام اعظم رحمه الله تعالی که در آن «رضايت و شورائیت» شهروندان يک کشور، اساس زيست سياسی را تشکیل میدهد و برای شهروندانی که حقوق آنها ظالمانه پامال شده است، حق تعيين سرنوشت و انواعی از نافرمانی مدنی و … را مسلم میداند، تکيه میکند. جنبش براعلامیه حقوق بشر و اسناد حقوق بشری بين المللی برای حق تعيين سرنوشت تکيه میکند و همچنان بر اسناد سازمان همکاری اسلامی و اعلامیه حقوق بشری اسلامی، بر حق تعيين سرنوشت در سرزمینی که امروز به جعل افغانستان خوانده شده است، تکيه میکند و با بنيادهای حقوقی مشروع سنتی و مدرن به مبارزات خويش مشروعیت میبخشد.
چهار: هويت جغرافیایی سیاسی جنبش: جنبش حق تعيين سرنوشت پارسی زبانان يک جنبش جغرافیایی سياسی است که با عبور و گذار رادیکال از خورده هويتهای قومی، وِلایتی، محلی و سمتی، زبان پارسی را گرانیگاه هويت سیاسی ساخته تا اقوام بزرگ پارسی زبانان مانند تاجیک ها، هزاره ها، ایماق ها، تاتارها، عرب ها، سادات و … با اقوام متحد خويش در برابر سلطه تاريخی ظالمانه پشتونيسم به پاخیزند و ندای رؤیای ملی پارسی زبانان را سربدهند و از طریق حق تعيين سرنوشت به سوی تشکيل کشور مستقل پارسی زبانان حرکت کنند. از اين جهت اين جنبش يک جنبش جغرافیایی سیاسی است که بر تقسیمات داخلی ولایات در کشور اعتراض دارد، همچنان زيست فرهنگی جغرافيایی با پشتونیسم را در فضای مدنی ناممکن میداند و بر جدايی فرهنگی جغرافیایی از طریق حق تعيين سرنوشت با پشتونها که با اسطوره ها و رؤیاهای ملی و آرمانهای برين انسانی پارسی بیگانه اند، تأکيد دارد.
پنج: هويت زبانی ادبی جنبش: جنبش حق تعيين سرنوشت پارسی زبانان هويت ژرف زبانی و ادبی دارد. اين جنبش زبان پارسی را خانه هستی همه اقوام پارسیزبان، صرف نظر از هويت های نژادی، قومی، محلی و منطقه ای میداند. باورمند است که زبان پارسی حامل ميراث های چندبُعدی فلسفی، دينی، عرفانی، سياسی و … پارسی زبانان است که تا کنون اين اقوام را از گزند نابودی نجات داده و زنده نگهداشته است و اين زبان پارسی است که با داشتن ادبيات سترگ پيشااسلامی، اسلامی و مدرن جهانی استورهای، عرفانی، حماسی، تغزلی و … میتواند بيرق حق تعيين سرنوشت پارسی زبانان را از طریق توليد فکر سياسی بلند نگهدارد و به خود این ملت و جهانیان معرفی کند.
شش. هويت تاريخی جنبش: جنبش حق تعيين سرنوشت پارسی زبانان يک هويت تاريخی است که عليه جعل تاريخنگاری که پشتونيسم در اين کشور بناکرده است، میايستد و قيام میکند. اين جنبش با قرائت جديد از تاريخ، تصوير تاريخی پشتونيستی باپُررنگی و قهرمانی اقوام پشتون را شالوده شکنی میکند و گفتمان واقعی خويش را بر تاريخ پرُ افتخار اقوام پارسیزبان با گرانیگاه زبان پارسی بنا میکند.
هفت. هويت فرهنگی تمدنی جنبش: جنبش حق تعيين سرنوشت يک جنبش فرهنگی تمدنی است. اين جنبش تمدن پارسی زبانان را تمدن تلفيقی و ترکيبی از آموزه های فرهنگی تمدنی شرق و غرب میداند. مردمان حوزه تمدنی و فرهنگی پارسی زبانان ـ باکتریا یا بلخ بزرگ ـ دارای تاریخ پارینه چند هزار ساله اند. جغرافیای این تمدن از شمال شرق یعنی بدخشان بزرگ آغاز و به غرب هرات بزرگ و همه مناطق جنوب از سیستان شرقی تا مناطق مرکزی و کابل زمین را احتوا میکند. شهرهای بزرگ و دارای قدامت تاریخی بلخ، هرات، کابل و بامیان نشانه های از تمدن باستانی باکتریا/باختر است، که بعدها در همین حوزه مدنیت های یونانو ـ باکتریا/ یونانی- باختری ، یونانو ـ بودیستی/ یونانی بودایی، فارسی زردشتی و خراسانی اسلامی به وجود آمده اند. اين جنش بر بحران تمدنی ستيز شرق و غرب خط بطلان میکشد و معتقد بر تلفيق تمدن عشق و تمدن خِرد است. جنبش باورمند است که بدون جغرافیای سیاسی مستقل، تمدن پارسیزبان نمی تواند، در دنیای مدرن و پسامدرن قدرت تمدن آفرينی خويش را به نمایش بگذارد، از همين جهت به تشکیل کشور مستقل پارسی زبانان برای تمدن آفرينی پافشاری و تأکید دارد.
هشت. هويت هويت طلبانه گی جنبش: جنبش حق تعيين سرنوشت، يک جنبش هويت طلب است. اين جنبش از گزاره های ایدیولوژيکی چپ و راست که بر جهان کارگران و جهان هم کيشان تأکید داشت عبور کرده، بر هويت طلبی زبانی تأکید دارد. هويت قومی، هويت ولایتی و هويت محلی را برای زبان پارسی بسيار کوچک و نارسا دانسته و از همين جهت علیه هويت جعلی پشتونيستی/افغانیستی میایستد. از ايده محوری «افغان»، «افغانی» و «افغانستانی» در حوزه هويت سازی عبور کرده و به آن «نه» کلان میگويد و هويتی از آن خويش را بر گرانیگاه زبان پارسی و تاريخ اقوام پارسیزبان بدون تقليل آن به هويت يک قوم بنا میکند.
نه. هویت جنسیتی جنبش: جنبش راهبردی حق تعیین سرنوشت اقوام پارسیزبان، یک جنبش غیرجنسیتی و غیر مردسالارانه است. این جنبش حامل تاریخی زبان فرهنگی تمدنی ای است که زنان و مردان شانه به شانه در ایجاد آن نقش اساسی داشته اند. باورمند است که فرهنگ زن ستیزی در میان اقوام پارسیزبان با گسترش فرهنگ بدوی قبیله ای زن ستیز افغانی/پشتونی رایج شده است. می باید برای رهایی زنان مبارز پارسیزبان از زیر یوغ فرهنگ های ظالمانه و ستمگرانه بدوی و قبیله ای مبارزه بنیادین فلسفی، علمی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی صورت بگیرد. جنبش باورمند است که زنان فارسیزبان باید در دوره های ممتد از تبعیض مثبت برخوردار شوند تا یک جهش حقوقی، سیاسی و اقتصادی در زندگی آنان فراهم آید. دوران دوم امارت ظالمانه طالبانی پشتونی به روشنی نشان داده است که زنان اقوام پارسیزبان اعم از تاجیک و هزاره و … پیشگام مبارزات آزادیخواهی، عدالت طلبی و هویت طلبی بوده و هستند. بنابراین، جایگاه زنان در این جنبش، نه تنها اینکه یک جایگاه نمادین (سبمولیک) نیست، بلکه جایگاه زیرساختی، محوری و رهبری کننده میباشد.
ده. هويت راهبردی، واقعگرایانه و آرمانی جنبش: جنبش حق تعيين سرنوشت يک جنبش راهبردی است. اين جنبش به سياست به عنوان يک تاکتیک روزمره نگاه نمیکند، سياست را فقط امر معطوف به قدرت نمیداند، بلکه قدرت را محور توليد فرهنگ، تمدن، ادبيات، علوم و فلسفه و شعر میداند تا سياست از اين طریق بار ارزشی پیدا کند و از خشک بودن و نا انسانی شدن رهایی پیدا کند و لباس انسانيت و آدميت از اندوخته های زبان پارسی به تن کند. از اين جهت گفتمان سياسی حق تعيين سرنوشت اقوام پارسی زبانان را گفتمان غالب قرن 15 خورشیدی و قرن 21 ميلادی در سرزمین باختریان میداند. جنبش هيچ شتاب و عجله برای رسيدن به اهداف خویش ندارد، بلکه تلاش دارد با ريختن برنامه هایی مبتنی برخرد و علمی در پهنه های زمانی کوتاه مدت، میان مدت و درازمدت خویشتن را به اهداف خود نزدیک کند.
جنبش حق تعيين سرنوشت يک جنبش واقعیتگرا و در عین حال آرمانگرا است. جنبش از طریق شناخت و تحليل واقعیت محلی، ملی ، منطقه ای و بین المللی سياست ها و راهبردها و برنامه های خویش را سازماندهی میکند، در عین حال تسليم واقعیت هایی که برخلاف آرمان هایش باشد، نمیشود، بلکه تلاش و مبارزه می کند تا آرمان های برین خود را که شامل مراحل: 1) همسویی و اتحاد اقوام پارسیزبان؛ 2) نزدیکی اقوام پارسیزبان با اقوام متحدشان؛ 3) همپیمانی استراتیژیک پارسی زبانان با خویشتن و با اقوام متحد شان؛ 4) تولید رؤیای ملی پارسی زبانان و گسترش آن در همه ابعاد زندگی؛ تا تشکیل کشور مستقل پارسی زبانان؛ تحقق ببخشد.
ومن الله التوفیق
تاريخ تصويب:
در جلسه مؤرخ 30 سرطان/ تير 1401 /22جولای 2022 در جلسهای مجازی با اشتراک داريوش بغلانی، سهیلا احمدی، فیاض بهرمان نجيمی، محمد باختریان و وجيهه تيموری با اکثريت آراء به تصويب رسيد. جناب هارون سمرقندی بنابر مشکلی شخصی در جلسه اشتراک نداشت.
این سند از شروع تاريخ تصويب بايد اجرائی شود.
اساسنامه جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان در جغرافیای جعلی افغانستان
مقدمه
مردمان حوزه تمدنی و فرهنگی ما باکتریا یا بلخ بزرگ دارای تاریخ پارینه چند هزار ساله اند. جغرافیای این حوزه از شمال شرق یعنی بدخشان بزرگ آغاز و به غرب هرات بزرگ و همه مناطق جنوب از سیستان شرقی تا مناطق مرکزی و کابل زمین را احتوا میکند.
این جغرافیا از چنان توانایی ترکیب فرهنگ ها و تمدن ها برخوردار است که در هر دوره ی از تاریخ خویش الگوهای تمدنی تلفیقی مانند تمدن یونانی باختری تا خراسانی اسلامی را آفریده و با آمیزش سنت ستبر و فرهنگ جدید، تجدد های فرهنگی را نیز پرورش داده است.
بزرگترین عامل همبستگی، وحدت سیاسی و پیوند ناگسستنی اقوام مختلف این جغرافیا را زبان پارسی تشکیل داده است.
زبان پارسی در واقع نهاد و نَماد هویت سیاسی تمدنی این جغرافیا می باشد.
این تمدن مورد هجوم استعمار خارجی و داخلی قرار گرفته و تا کنون این برنامه برای حذف پارسی زبانان ادامه دارد.
بر این اساس «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» مفهوم حق تعیین سرنوشت را پایه اساسی بیانیه راهبردی خویش قرار داده و برای احقاق حق و تأمین حقوق و ارزش های والای انسانی مردم خویش مبارزه می کند.
این اساسنامه برمبنای بیانیه راهبردی به خاطر رهبری و جهت دهی اعضای جنبش تدوین شده است.
فصل اول
ماده اول :
تعريف و اهداف جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان
۱ـ «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» یک تشکل فراقومی پارسی زبانان می باشد که در راستای بازسازی و نوسازی رستاخیز هویتی مردم خویش تا تأسیس دولت – ملت مستقل پارسی زبانان و اقوام متحد آن در این جغرافیا فعالیت و مبارزه می کند.
فصل دوم
ماده دوم:
بنیادهای تشکیلاتی
ساختار تشکیلاتی «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» در همه سطوح، در مطابقت کامل با اصول دموکراتیک (انتخابات مستقیم و آزاد)، به شرح زیر استوار است:
۱ـ انتخابی بودن كليه سطوح رهبری و مدیریتی «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» به شکل رقابتی از طریق رأی گیری آزاد و مستقیم.
۲ـ انتخابی بودن تمام سطوح رهبری و مدیریتی «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» از بالا به پایین.
۳ـ پیروی و متابعت تمام اعضای «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» از فیصله های جمعی ساختار های رهبری در راستای تحقق اهداف «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان».
۴ـ اجرایی شدن همه قرارها، مصوبه ها و تصمیم ها در «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» به اساس رأی گیری (۵۰ + ۱).
۵ ـ تشکیل نیروی دفاعی«جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» مطابق ضرورت و زمان، برای دفاع مشروع در برابر هرنوع تهدید.
تبصره:
ـ نحوه سازمان دهی و شرایط بند ۵، طبق کارشیوه ویژه تنظیم می گردد.
ـ در صورت ضرورت فعاليت های ویژه برای بعضی واحد ها وضع می گردد. اصل انتخابی بودن به گونه محدودیت موقتی در آن واحد ها تعلیق می شود. (شورای مرکزی «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» از این امر مستثنا است).
فصل سوم
ماده سوم:
ساختار تشکیلاتی
«جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» دارای تشکیلات ذیل می باشد:
ـ مجمع عمومی
ـ شورای مرکزی
ـ شورای نظارت
ماده چهارم:
مجمع عمومی
- بالاترين ارگان «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» عبارت از جلسه مجمع عمومی می باشد که هر سال يکبار به دعوت شورای مرکزی تشکیل می شود.
- مجمع عمومی با حضور دو سوم شرکت کنندگان صاحب رأی برگزار می شود.
- نخستین مجمع توسط یکی از بنیادگذاران «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» افتتاح می گردد.
- جلسات سالانه مجمع توسط آخرین مسوول هیئت اجرائیه افتتاح و گزارش دهنده شورای مرکزی نیز خواهد بود.
فصل چهارم
ماده پنجم:
وظایف و اختیارات مجمع عمومی
۱ـ استماع و بررسی گزارش های شورا های مرکزی، نظارت و مسوول مالی.
۲ـ تعدیل و تصویب مرامنامه و اساسنامه ««جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان».
۳ـ تعیین خط مشی عمومی«جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» برای دوره معین.
۴ـ انتخاب شورای مرکزی و شورای نظارت برای مدت معین.
تبصره: دوره های انتخابات شورا های رهبری از طریق کارشیوه جداگانه مشخص می شود.
فصل پنجم
ماده ششم:
اعضای مجمع عمومی
۱ـ نمايندگان منتخب هر يک از ساختار های «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» ،
۲ـ نمایندگان فرهنگی و اجتماعی هوادار «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان».
تبصره: شیوه دعوت هواداران و نقش آنها در مجمع عمومی به حیث ناظر از طریق کارشیوه جداگانه مشخص می شود.
فصل ششم
ماده هفتم:
مجمع عمومی فوق العاده
۱ـ هیئت اجرائیه «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» به اکثریت ساده می تواند مجمع فوق العاده را مطابق مقرره ویژه دعوت نمايد.
۲ـ یا به تقاضای اعضای «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» امکان فراخواندن همایش فوق العاده وجود دارد.
تبصره: کار شیوه دعوت مجمع عمومی فوق العاده به گونه جداگانه مشخص می شود.
فصل هفتم
ماده هشتم:
شورای مرکزی
۱ـ شورای مرکزی «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» توسط مجمع عمومی از میان شرکت کنندگان برای مدت پنج سال انتخاب می شود.
۲ـ شورای مرکزی در میان دو مجمع بالاترين ارگان فعال«جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» است.
۳ـ شورای مرکزی در اولین جلسه شورای اجرائیه را انتخاب می نماید.
۴ـ جلسه شورای مرکزی از طرف آخرین رییس هیئت اجرائیه افتتاح و گزارش هیئت اجرائیه توسط وی به شورای مرکزی ارایه می شود.
۵ـ اعضای هیئت اجرائیه همزمان اعضای هیئت رئیسه شورای مرکزی می باشند.
ماده نهم:
نشست عمومی شورای مرکزی
در هر سه ماه يكبار به دعوت هیئت دبيران تشکيل می شود. در حالات ویژه بنا به خواست یک سوم اعضای شورای مرکزی دعوت فوق العاده نشست عمومی از طریق هیئت دبیران طبق مقررات ممکن است..
فصل هشتم
ماده دهم:
شورای نظارت
ـ شورای نظارت از استقلال کامل برخوردار است، که اعضای آن از طریق مجمع عمومی برای مدت ۲ سال انتخاب می شوند.
ـ شورای نظارت به منظور بررسی اجراى درست تصمیم ها و فیصله های تمامی شورای های «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» ایجاد می شود.
ـ شورای نظارت در همکاری با شورای مرکزی ساختارهای نظارتی را در سطوح مختلف شورای های محلی تشکیل می دهد. وظایف اصلی آن عبارت اند از:
۱ـ نظارت بر امور مالى،
۲ـ رسیدگی به شکایات و اختلافات ارسالی از جانب شورای های استان ها، شهرها، و محل ها.
۳ـ نظارت بر سیستم انتخابات و شمارش آرا در کنار کمیسیون انتخابات.
۴ـ شورای نظارت از میان اعضای خود یک نفر را به عنوان مسئول شورا انتخاب میکند.
۵ ـ عضو شورای نظارت حق ندارد همزمان عضو دیگر شورا های انتخابی «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» باشد.
فصل نهم
ماده یازدهم:
هیئت اجرائیه جنبش
۱ـ هیئت اجرائیه «جنبش حق تعیین سرنوشت» هسته مرکزی رهبری در سطح کل کشور میباشد و توسط شورای مرکزی انتخاب می شود.
۲- هیئت اجرائیه میان جلسات شورای مرکزی امور جنبش را بعهده دارد.
۳ـ مدیریت هیئت اجرائیه به گونه دورهای و شورایی می باشد، که در هر جلسه رییس آن از ظرف اعضا انتخاب می شود.
۴- سخنگو جنبش از میان اعضای هیئت اجرائیه برای یک دوره معین انتخاب می شود. تمدید آن برای یک دور دیگر مجاز است.
۵ـ هیئت اجرائیه مسئول اجرا و تحقق مصوبه ها و تصمیم های مجمع عمومی و شورای مرکزی «جنبش حق تعیین سرنوشت» و سایر سیاست های بزرگ داخلی و خارجی جنبش می باشد.
۶ـ برای هدايت و رهبری مستمر در نخستین نشست هیئت اجرائیه، نهاد های لازم را به حیث کارگروه ها ایجاد و مسوولان آن را از ميان خود انتخاب می نمايد.
۷ـ امور نهاد ها (کارگروه ها) را سازماندهی، هدايت و هماهنگ می سازد.
۸ ـ مسوول مالی را انتخاب و امور مالی و مصارف «جنبش حق تعیین سرنوشت» را مدیریت می کند.
۹ـ در ایجاد یا لغو شورا های محل در مطابقت به به دبیرخانه توصیه های لازم میدهد.
۱۰ ـ گزارش دبیرخانه را استماع می نماید.
۱۱ـ گزارش کاری خود را به شورای مرکزی ارائه می دارد.
تبصره: سایر وظایف و اختیارات این هیئت اجرائیه و بخش مالی توسط کارشیوه های خاص تنظیم می گردد.
فصل دهم
ماده دوازدهم
دبیرخانه
۱- دبیرخانه متشکل از دو عضو هیئت اجرائیه و سه عضو شورای مرکزی می باشند، که توسط هیئت اجرائیه انتخاب می شود.
۲- رییس و معاون دبیرخانه عضو هیئت اجرائیه می باشند.
۳ـ دبیرخانه ساماندهی امور روزانه «جنبش حق تعیین سرنوشت» را به عهده دارد.
۴- دبیرخانه مصوبه ها و فیصله های نهاد های رهبری «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» را بالای تمام سطوح «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» تطبیق می نماید و از آنها گزارش منظم در یافت نموده و به شورای اجرائیه ارایه می دارد.
۵ـ دبیرخانه در برابر هیئت اجرائیه «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» پاسخگو است.
تبصره: وظایف و معیار های عضویت در شورای مرکزی، هئیت اجرائیه، دبیرخانه و کارگروه ها توسط کارشیوه های جداگانه تنظیم می شود.
فصل یازدهم
ماده سیزدهم:
شورا های محلی
۱ـ تشکیلات محلی عبارت از شورا هایی اند که علاوه بر پيشبرد منظم کارهای «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» در محل ها، امور رهبری، سازماندهی و بسیج نیرو های آگاه را برای ایجاد حوزه های تاثیر گذاری به عهده دارند.
۲ـ ساختار های محلی «جنبش حق تعیین سرنوشت»، بر حسب تشكيلات استان ها، شهر ها، شهرستان و معادل آنها استوار است، که پایه اساسی آن ها را واحد های محل به حیث کوچکترین ساختار تشکیلاتی شکل می دهند.
۳- رهبری شورا های محلی از طریق انتخابات دموکراتیک و آزادی صورت می گیرد.
۴- تمام شورا های محلی ملزم به تحقق اهداف و فیصله های مجمع های عمومی و شورای مرکزی و شورای اجرائیه می باشند.
تبصره : امور ساختاری و وظایف شوراهای محلی توسط کارشیوه جداگانه تنظیم می گردد.
فصل دوازدهم
ماده چهاردهم:
عضویت
شرایط عضويت شامل شرایط پذیرش، انواع عضویت، وظایف، حقوق، کناره گیری، تعلیق و اخراج اعضا می گیرد.
ماده پانزدهم:
شرایط پذیرش
۱ـ هر فرد پارسی زبان که سن ۱۸سالگی را تکمیل نموده باشد و بیانیه راهبردی و اساسنامه «جنبش حق تعیین سرنوشت» را آگاهانه بپذیرد، عضو جنبش شده می تواند.
۲ـ. شخص متقاضی عضویت را دو عضو «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» معرفی و تایید می کنند.
۳ـ عضو جدید باید یک دوره معین ناظر یا آزمایشی را سپری و تنها در یکی از واحد های محلی در یک حوزه عضویت داشته باشد.
۴- پذيرش عضو در یکی از واحد های محل «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» با تصویب شورای محل صورت می گیرد.
۵ـ عضو «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» نمی تواند همزمان عضویت در یک سازمان سیاسی دیگر را داشته باشد. اما عضویت وی در مجامع مدنی مجاز است.
تبصره: طول دوره آزمایشی می تواند ۶ ماه در نظر گرفته شود.
ماده شانزدهم:
انواع عضویت
۱ـ عضو اصلی، شخصی است که تمام شرایط مندرج و لازمی در اساسنامه و سایر آیین نامه ها جنبش حق تعیین سرنوشت برای پارسی زبانان را قبول و در تحقق اهداف آن متعهدانه فعالیت می کند.
۲ـ عضو ناظر یا آزمایشی، شخصی است که در مرحله آغازین عضویت در جنبش قرار دارد و با فعالیت بائیسته و مفید زمینه ارتقایش را به عضویت اصلی فراهم می سازد.
۳ـ عضو ناظر حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را ندارد و نظریات خودش را به عنوان مشاوره می تواند ارائه کند.
۴ـ عضوی افتخاری، شخصی است، که جنش نظر به لزوم دید و مطابق فیصله ويژه هیئت اجرائیه، از میان هواداران خویش به یک یا چند شخص عضویت افتخاری اعطا می کند.
ماده هفدهم:
وظايف اعضا
عضو اصلی و ناظر «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» وظيفه دارتد تا:
۱ـ از تمام اسناد و تصامیم «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان»، تبعيت کنند و انضباط درون سازمانی را رعايت نمايند.
۲ـ به «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» به گونه دایمی حق عضويت بپردازند.
۳ـ در حفظ اسرار، اسناد و اموال «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» متعهد و کوشا باشند.
۴- نسبت به نقض اصول مرامی و سازمانی «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» در فعالیتهای خود و ديگران حساسيت نشان دهند و با انتقاد سازنده و عقلانی در تصحيح آنها بکوشند.
۵- در ارتقا آگاهی خود فعال باشند.
۶- مبلغ اهداف «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» از طریق رسانه ها یا به شکل شفاهی باشند .
۷- درگسترش تاثیرگذاری «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» در میان مردم و ایجاد همبستگی ميان پارسی زبانان و متحدان آن بکوشند.
۸ـ وظايف محوله خویش را به خوبی انجام دهند.
۹ـ «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» را به گونه منظم از فعاليت های خویش در جریان قرار بدهند.
ماده هجدهم:
حقوق اعضا
هر عضو جنبش حق دارد:
۱ـ در بحث و ابراز نظر پيرامون موضع ها و سیاست های «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» از طريق اشتراک در جلسه ها و یا نشر اندیشه ها در رسانه های «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» سهم بگیرد.
۲ـ در جلسه ها کم کاری و یا اشتباه های مسئولين و نهاد ها را مورد نقد قرار دهد.
۳ـ نظر ها، پيشنهادها و انتقاد های خود را به گونه مستقیم با هر نهاد بالاتر در ميان گذارد.
۴ـ در انتخابات گوناگون اشتراک، کسی را انتخاب و یا خود را به حیث کاندیدا مطرح نماید.
تبصره: اعضا ناظر یا آزمایشی در تصميم گيری ها و انتخابات دارای رای مشورتی می باشند.
فصل سیزدهم
ماده نزدهم:
اقدامات انضباطی
مبارزه در درون «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» نیاز به رعايت نظم و دسپلین درون سازمانی دارد. عضو جدید هنگام ورود داوطلبانه به «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» متعهد میگردد تا معیار های را که در ماده های شانزدهم، هفدهم و هجدهم تذکر داده شده است، مراعات نماید. در صورت نقض ضوابط تشکیلاتی اقدامات زیرین انضباطی در نظر گرفته می شود.
۱ـ تذکر رسمی
۲ـ سلب مسئوليت
۳ـ تعليق عضويت
۴- اخراج
تبصره: همه تصامیم انضباطی از طریق رأی گیری و با اکثریت اعضا صورت می گیرد. تصمیم تعلیق و اخراج یک عضو جنبش در صلاحیت شورای نظارت می باشد.
ماده بیستم:
تعلیق عضویت
– در برخی موارد بنا به لزوم دید و عدم رعایت اسناد و آیین نامه های داخلی جنبش عضویت شخص به تعلیق در می آید و صلاحیت ها و فعالیت های فرد در جنبش محدود می شود.
ماده بیست و یکم:
کناره گیری یا اخراج
۱ـ عضويت در «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» داوطلبانه است و هر عضو می تواند به ميل خود از عضويت خویش کناره گیری کند.
۲ـ عضو خواهان کناره گیری بايد درخواست خویش را به گونه رسمی به اطلاع مسوولان واحد محل خویش برساند.
۳ـ اموال و اسناد «جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان» را که در اختيار دارد به واحد محل خویش باز پس دهد.
۴ـ کارگروه یا نهاد های مافوق، باید لغو عضویت را در کوتاه ترین مدت به درخواست کننده به گونه رسمی اطلاع دهد.
تبصره: برای سلب صلاحیت و روند اخراج کارشیوه جداگانه تنظیم می شود.
فصل چهاردهم
ماده بیست و دوم:
متفرقه
تعدیل/ اصلاح
هر کدام از ساختارهای تشکیلاتی جنبش می توانند پیشنهاد تعدیل یا اصلاح اساسنامه را نمایند.
تعدیل یا اصلاح اساسنامه از صلاحیت های مجمع عمومی می باشد.
مجمع عمومی می تواند با رأی گیری (۵۰ + ۱) اعضای حاضر و دارای حق رأی مواد اساسنامه را تعدیل یا اصلاح نماید.
فصل پانزدهم
ماده بیست و سوم:
انفاذ
۱ ـ این اساسنامه در (۱۵) پانزده فصل و (۲۳) بیست و سه ماده تنظیم و بعد از تصویب هیئت موسسان مرعی الاجرا می باشد.
۲ ـ این اساسنامه در سنبله ۱۴۰۲ برابر با آگست ۲۰۲۳ با رای اکثریت اعضای اشتراک کننده تصویب گردید.