نوشته: عمر حمزه

چگونه نیروی سه‌صدهزار نفری تا دندان مسلح با همه تجهیزات نظامی پیشرفته توسط ۷۵هزار طالب ملیشه با یک میل کلاشینکوف به سقوط مواجه شد؟ دلیل تسلیم شدن این نیرو‌های نظامی چه بود وچه کسانی پس پرده برای طالبان لابیگری کردند؟ این موضوع دو بعد را می‌تواند در خود داشته باشد:

اول: موضوع زبانی و هویتی پشتونی.

دوم: موضوع ملیت‌های دیگر در افغانستان.

اول: موضوع زبانی و هویتی پشتونی/ افغانی: تاریخ ثابت ساخته است که پشتون‌ها چقدر با بقیه اقوام جغرافیایی به نام افغانستان حسادت و کینه قدیمی داشته‌اند و دارند. این‌ها به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دهند که غیر پشتون در افغانستان حکومت کند حتی که به ضرر منافع شخصی یا خانوادگی‌شان هم باشد. از زمانیکه ‌امان الله خان توسط‌ امیر حبیب الله خان تبعید شد و حاکمیت را در اختیار گرفت این افاغنه تحمل نتوانستند و نادر غدار را وارد صحنه کردند تا اینکه با نیرنگ و قسم‌خوردنش به قرآن کریم مهرکند. ‌امیر دلیر حبیب الله کلکانی به باور اینکه قرآنِ مهر شده نشان دهنده صداقت نادرغدار است، رفت و جام شهادت نوشید. زمانی که نجیب الله احمدزی می‌خواست به سازمان ملل پناهنده شود اطلاعات احمد شاه مسعود راپور دادند که‌ای اس‌ای احتمالاً نجیب را به قتل برسانند. مسعود مارشال فهیم را فرستاد که به نجیب بگوید که پلان‌ای اس‌ای کشتن شما است بیاید با ما ولی نجیب نپذیرفت. چرا؟

این جواب را به مارشال فهیم داد: من جای نمی‌روم این‌ها پشتون‌های من هستند با من کاری ندارند. ولی اولین گلوله را به کمرش همین پشتون که بالای آن‌ها خیلی حساب می‌کرد، شلیک کرد. همین جا هم فکرشان فکر قومی بود که اگر از دست هم‌زبانم بمیرم یا یک خارجی عیب نیست ولی از دست پارسی زبانان کشته نشوم که شمله بابای ما به زمین می‌ا‌فتد.

به همین سلسله انتخابات ۲۰۱۴ امریکا متوجه شد که بعداز کرزی کسی دیگری نیست تا مطابق ساز ما برقصد یا خاک فروشی کند خواستند گزینه‌ای یا بهتر بگویم مهره سوخته به‌ نام حکمتیار را برای حکومت بگمارند، اما پس از مدتی متوجه شدند که حکمتیار یک آدم لجوج است و هیچ منفعتی برایشان ندارد. بعداً بیشتر به تقویت و حمایت غنی احمدزی پرداختند تا اینکه در هر شرایط تحت هر نامی که شود از این بازیچه‌ها استفاده کنند. داستان فرودگاه بگرام خیلی مثال واضح است که وقتی ترامپ مغرورانه آمد و غنی برای چاپلوسی  به ملاقات او رفت مثل توسط ترامپ مثل یک انسان بی‌ارزش عقب زده شد که ننگ تاریخی برستی‌شان می‌باشد. این‌ها هر ذلت را قبول دارند ولی اجازه نمی‌دهند که تاج و تخت را کسی دیگری تصاحب کند. پس روی این اساس دیده می‌شود که پشتون و پشتون بودن برای این‌ها مهمترین بحث بوده و برای این منظور حاضر هستند هرشخصی را در جایگاه زعامت خود قبول کنند، تا بتوانند منافع پشتونوالی خود را در حد اعظمی حفظ نمایند.

دوم: موضوع ملیت‌های دیگر در اقغانستان: در این باب باید گفت که بقیه اقوام افغانستان به دلیل داشتن زبان مشترک که همانا پارسی می‌باشد از نفوس بیشتر در این خاک برخوردار هستند. تاجیک‌ها کامل پارسی زبان -هزاره کامل پارسی زبان با گویش متفاوت اندک لهجه – اوزبیک زبان دومش پارسی -ترک تباران زبان دومش پارسی و بقیه اقوام افغانستان زبان دوم گفتاری‌شان پارسی (دری)هست. هیچ یک از اقوام افغانستان باهم مشکل سیاسی و فرهنگی ندارند به جز پشتون‌ها چرا؟

بخاطریکه بقیه اقوام افغانستان رابطه بزرگ تاریخی و فرهنگی با زبان پارسی دارد. اما قوم پشتون/افغان، افغانستان بدلیل ضعیف بودن و نداشتن رابطه فرهنگی و تاریخی با پارسی و پارسی‌تباران عاجز مانده‌اند. به ناچار سرکینه توزی، دشمنی را با پارسی تباران گرفتند که این داستان بر می‌گردد به ۲۰۰ سال قبل. پس باید برای خلاص شدن از این منجنیق به نام پشتون و قبیله‌ای تاریک چاره جست، یعنی مبارزه کرد، دادخواهی کرد و حق‌طلبی کرد تا به حق خود رسید در غیر آن اختیار نفس کشیدن هم دشوار خواهد بود.

این بحث تمامیت‌خواهی پشتون‌ها تا اندازه‌ا‌ی بوده و است که حتا بد‌شان نمی‌آید که با آن طرف مرز نیز یکی شده و دیگران را تحت ستم قبیله‌ای خود بگیرند. پشتون‌های هر دو طرف خط دیورند که خود را برادر (لرو بر) می‌گویند خواهان بیشتر کردن اراضی خود در منطقه هستند و همچنان برای بیشتر ساختن نفوس‌شان هم کوشش دارند. به باور آن‌ها افغانستان خاک‌شان که هست تلاش‌ها برای برهم زدن نظم در پاکستان و گسترش خشونت‌ها و تظاهرات در شهر‌های پاکستان و به نمایش گذاشتن پرچم اوغانی دوره جمهوریت این نشان دهنده قدرت به سایر اقوام افغانستان و پاکستان، می‌باشد.

اما بجا خواهد بود که در مورد پشتون‌های داخل افغانستان مطالبی را بیان کنیم تا موضوع بیشتر واضح شود:

در ۲۰ سال گذشته هردو طرف جنگ این خطه یک قوم خاص است که با هم در جنگ هستند و هیچ وقت منازعه این قوم نقطه پایان ندارد و در این درگیری بقیه اقوام این خطه هم گروگان گرفته شده‌اند. کوتاه باید بگویم منازعه دو خاندان احمدزی‌ها و سدوزی‌ها باعث شده که افغانستان به جنگ خان‌مان‌سوز همیشگی بسوزد. حالانکه بعداز ۲۰ سال به همکاری قطر-امریکا و لابیگری پاکستان، روسیه و ایران روی دیگر سکه به قدرت رسید. ظاهر قضیه تغیر کرده است اما در اصل قضیه همان است که بود. یک پشتون رفت پشتون دیگه را جایگزین خود نمود. بزرگان پشتون‌های افغانستان در تبانی با امریکایی‌ها و پاکستانی‌ها به این نتیجه رسیده بودند که بعد از ختم حکومت غنی چی کسی را باید جانشین آن تعیین کنیم؟ شخصی مناسب حال خود را نیافتند به جبر در سازش با طالبان شدند و حکومت را دودسته تحویل طالب‌های دادند که اصلاً به‌ نام تاریخ، فرهنگ و دین چیزی ندارند و نمی‌دانند.

در این شکی وجود ندارد که در بدنه حکومت کرزی و غنی حلقات جواسیس وجود داشت که با‌ ای اس‌ای پاکستان رابطه خیلی تنگاتنگ و نزدیک داشتند. افغانستان امروزی یا همان باختر بزرگ متشکل از اقوام مختلف تاجیک، هزاره، ازبیک و ترک تباران است. مهاجران بنام افغان، پتان یا پشتون‌ها که ‌زاده کشور به نام اسرائیل هستند به شکل کوچی وارد کوه‌های سلیمان شده و درصدد ازبین بردن و تضعیف کردن یک کتله عظیم مردم آگاه، با فرهنگ غنی بودند و هستند. که هر از گاهی به جرم فارسی تبار بودن مورد تحقیر و توهین افغان‌ها یا همان پشتون‌ها قرار گرفته‌اند. حتا به شکل گروهی یا انفرادی به قتل رسیدند. این سلسله به شکل دایروی همانند زنجیر نسل به نسل‌شان انتقال داده می‌شود. هرگاهی از تبار غیر افغان علیه‌شان صدای بلند می‌کند؛ صدا های‌شان را در گلوهای‌شان خفه کرده و می‌کنند. ما قهرمانانی داشتیم که برعلیه این غداران وسفاکان تاریخ قد علم کردند و ندای حق را سر دادند که در این مبارزه سر خود را برای حفظ حیثیت، نوامیس و ملت خود فدا کردند. حالانکه در دو دهه گذشته جهموریت از سال ۲۰۰۱- ۲۰۲۱ ما شاهد دو ریس جمهور از یک تبار بودیم که همیشه در پی ذهینت‌سازی‌های برتری‌جویانه و برتری‌طلبی قوم پشتون بودند. تاریخ گواه است که از زمان عبدالرحمن خان تا اشرف غنی احمدزی همه پیرو یک مکتب و ذهنیت بودند و هستند. حالا که در جریان این دو دهه مردم درک کردند که حقیقت چیست و برای طلب حق‌شان دست به مبارزه می‌زنند به آن‌ها الفاظی چون مهاجر، بی‌وطن برچسپ‌زده می‌شود در صورتیکه حق همان است که دنیا و ملت این مرزبوم می‌دانند. اما چه چیزی واقعاً افغان‌ها را بر بقیه اقوام این خاک مسلط کرده است؟ در صورت که از حداقل نفوس برخوردار هستند.

جواب خیلی آسان و ساده است. کدام حاکم افغان در تاریخ بوده که با استقلالیت بر تخت حاکمیت تکیه‌زده باشد؟ اصلاً وجود ندارد چون این‌ها در معامله‌کردن دست خیلی معامله گران را از پشت، بسته‌اند. برای حفظ بقای نامشروع‌شان برتاج و تخت، هر نوع معامله‌ی ننگین را انجام داده‌اند و می‌دهند. شما از معاهده گندمگ تا لاهور و دیورند مشاهده کنید که برای بودن بر اریکه قدرت چه معامله‌های که نکرده‌اند. بعد از این همه بدنامی‌های تاریخی که در پیشانی های‌شان هک شده است هنوز هم به بسیاربیشرمی به این گند کاری‌های خود ادامه می‌دهند به نحوی که گویا مالک تمام این خاک و ۴۰ میلیون نفوس همین چهار تا معامله‌گر هستند. اینجاست که بیداری در کار است. باید برای طلب حق مبارزه کرد حق داده نمی‌شود حق گرفته می‌شود حق را باید از دهن شیر گرفت در حالیکه چند نفر بی‌هویت و گمنام با تاریخ سیاه و شرمسارشان ادعای مالکیت خاک را دارند، باید به آن‌ها فهماند که خاک و ریشه شما کجاست و به کی‌ها تعلق دارید. پس پیش به سوی مبارزه باید باشیم و حق خود را از این شغال‌های روزگار بگیریم.

یا هو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *