ـ بخش یکم ـ

نوشته فیاض بهرمان نجیمی

 

[از طوفان و سرنوشت گذشتیم

جهنم در زمین است و آسمان شادی می کند

اما اینجاست که بعد از هر غروبی وحشت طلوع می کند] – شاعر فرانسوی لویی آراگون

 

ظهور سلسله های افغان (پشتون)  تا ایجاد دولت افغانی در ۱۸۸۰ در اصل  پروژه های خارجی بوده اند. در عقب هر سر سلسله افغان (پشتون) یک دست خارجی پنهان بوده است. هر سلسله فاقد مشروعیت، میانگین سه تا شش حاکم داشته است، که اکثریت  آنها عامل ویرانی و عقب مانی بوده اند.

  • میرویس هوتکی توسط پروژه روسیه تزاری از طریق سفیر آن در اصفهان ترغیب به اشغال کندهار شد. میرویس در هیچ معیار نه بنیانگذار یک دولت بود و نه هم طرح حکومتداری داشت.  بلکه آغازگر براندازی دولت پوشالی پارسی صفویان رقیب روسیه تزاری بود. پس از او سه عضو خانواده اش میخ به تابوت سلسله صفویان زدند و در پایان خود توسط پروژه دیگر ساقط شد.
  • احمدشاه ابدالی عامل کمپنی هند شرقی بود. پس از اشغال کندهار برنامه تضعیف و فروپاشی کامل دولت هند گورکانی را عملی و زمینه تسلط استعماری بریتانوی را در یک دوره معین در جنوب آسیا فراهم آورد.
  • وابستگی امیردوست محمد با فرزندانش در میان جنگ اول و دوم افغان ها (پشتونها) با قوای هند بریتانوی مثنوی هفت مَن است.
  • از ایجاد جغرافیای به نام افغانستان، امیر عبدالرحمن در پروژه جدید انگلیس ها بر مسند حاکمیت قرار گرفت و وظیفه داشت تا دولت حائل را نگهداری کند. فرزند زادگان داوطلبانه در برابر پیمان پدر با انگلیس وفادار باقی ماندند.
  • به همین گونه به قدرت رسیدن محمد نادرشاه، کودتای داوود و کودتای حزب دموکراتیک خلق تا حاکمیت، دولت مجاهدین، امارت طالبان 1.0، جمهوری آمریکایی و امارت طالبان 2.0 همه پروژه ها بوده اند.

هر سردمدار افغان به حیث مجری یک پروژه،  برنامه خارجی را آغاز نمود و در فرجام خود با پروژه از صحنه تئاتر یا به شکل تراژیک و یا کمیک برون رفت.

پروژه چیست؟

پروژه اقدام موقت در زمان و مکان محدود با هدف و نتایج معین می باشد.

پروژه می تواند هم مادی باشد و هم غیر مادی و ناملموس. پروژه  یک فرآیندیست دارای شروع و پایان مشخص.

انسان تاریخی پیش از اینکه برنامه را بشناسد، پروژه ای عمل می کرد. اما گاهی می شود برنامه ها را نیز رد یابی کرد، که یک نمونه یی آن نوشتن شاهنامه فردوسی برای حفظ هویت و فرهنگ پارسی زبانان است.

اما:

ـ سقوط دولت هخامنشی توسط اسکندر مقدونی،

–  ساختن دیوار کابل،

ـ ساختن بت های بامیان،

ـ لشکرکشی سلطان محمود به هندوستان،

ـ لشکرکشیهای احمدشاه ابدالی به هندوستان،

و یا

ـ تغییرنام زبان افغانی به پشتو،

ـ تغییر زبان پارسی به دری،

ـ تحمیل واژه افغان و واژه های افغانی و پذیرش آن توسط همه اقوام غیر افغان،

ـ کودتای محمد داوود،

ـ وحدت جناح خلق و پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان،

ـ نوشتن کتاب سقاوی دوم و غیره همه پروژه ها بوده اند.

فراموش نباید کرد هدف پروژه همیشه به دست آوردن یک نتیجه منحصر به فرد است، که بر اساس موقعیت های استراتژیک اتخاذ می شود.

اغلب اهداف پروژه را می توان با استفاده از رویکرد نرم قابل رویت ساخت. پروژه باید از ویژگی برخوردار باشد، قابلیت تاثیرگذاری و اندازه گیری داشته باشد و مرتبط به یک زمان و مکان خاص باشد.

محدودیت زمانی لزوما معنای آن را نمیدهد که در مدت کوتاه انجام شود. مثلا برنامه هویت زدایی و آسیمیلاسیون غیر پشتون ها یک پروژه است که زمان آن دراز می باشد.

همه پروژه ها موفقیت آمیز نیستند بلکه با شکست نیز به پایان می رسند. نمونه های بارز آن در بیش از نیم قرن گذشته همانا تغییر پیهم نظام های افغانی وابسته به خارج بوده است.

حال اگر از این منظر به تمام دوره های حاکمیت های افغان ها (پشتون ها) بنگریم، هرکدام با هدف از پیش تعیین شده، در زمان معین با انگیزه مشخص عروجی داشته و سقوطی.

دولت های پروژه ای افغانی

تاریخ نوشته افغان ها عمر زیاد ندارد و مکتوب نیست. به همین خاطر انواع جعل برای آن بافته شده است. بخش بزرگ تاریخ خیالی افغان ها اصلا متعلق آنها نبوده و از پارسی زبانان است، که به  باختر و پارس پیوند دارد. در آن گذشته های دور که مدنیت باختر ایجاد شد، چیزی به نام افغان وجود نداشت، تا چه رسد به نقش آفرینی تاریخی و فرهنگی آن.  ادعای پیوند تاریخی و ساختن تاریخ پنج هزار ساله هیچ مبنای علمی بر پایه مستندات باستان شناسانه و انسان شناسانه ندارد.

حتا کاربرد نام اپگان و یا معرب آن افغان در سنگ نبشته کوروش کبیر و یا تاریخ ها و شهنامه فردوسی معنای نقش آفرینی در تاریخ را ندارد.

کاربرد نام اقوام افغان را از عصر گورکانی ها می بینیم، که داستان های بابرنامه تعریف روشن از بخشی از اقوام افغان است.

سردمداری به مثل احمدشاه ابدالی خودش را افغان نمیدانست. این نام به گونه نظام مند توسط برتانوی ها داخل تاریخ نگاری شد. در کتاب تاریخ احمدشاهی واژه یی به نام پشتون وجود ندارد، بلکه همه جا نام افغان و قبایل آن است!

ز آواز طبل و صدای یلان

به رقص آمده اسب در زیر ران

گروهی ز درانیان هرات

همه رزمجوی و شجاعت صفات

گروهی ز افغان با فرو جاه

همه نامداران زرین کلاه

همه بوده از ملک احمد شهی

که سازند میدان ز دشمن تهی

ز مهمند و وردک بسی نامدار

که بودند هر یک چو اسفندیار

گروهی قزلباش و ازبک بهم

زده از شجاعت چو شمشیر دم

گروهی ز بلخ و سمرقند و دشت

که پیکان شان از حجر می گذشت

بسی سیستانی و هم زابلی

ز افغان غلجایی و کابلی

گروهی ز تاجیک و تاتار و روم

گروهی دلاور ز هر مرز و بوم

  • تاریخ محمود الحسینی الجامی ـ ذکر محاربه خاقان ممالکستان با میر منوی پسر قمرالدین خان وزیر پادشاه هندوستان

 

 

نخستین اثر به زبان افغانی کتاب خیرالبیان نوشته بایزید معروف به پیر روشان در سال ۱۶۵۱ است.

از آغاز استعمار اروپاییان به منطقه، پروژه پارسی زدایی از طریق تحریک و حمایت افغانها آغاز گردید، که به گاهنامه نگاری آن در بالا اشاره شد.

دولت های پروژه ای افغانی هیچگاه دارای یک برنامه نبوده اند. البته در درون آن همه پروژه ها برش های بوده اند، که دوران آرامش و کسب کار را فراهم آوردند. اما هیچ یک از حاکمیت ها دید درازمدت برای تداوم نداشته است، چون به شدت وابسته به خارج بوده اند.

وضعیت شکننده و حاکمان نامشروع دست نشانده هیچگاه امکان آن را به وجود نیاورد که در سرزمین های اشغالی ثبات اقتصادی و انباشت صورت گیرد. در نتیجه پس از عروج کوتاه به سرعت فتور رونما گردید و با پایان پروژه خارجی یا مرحله دوامدار برادر کشی و تیغ کشی در درون اعضای قبیله حاکم شده است و یا هم پروژه دیگر، که آغازی برای برچیدن بساط قبلی بوده است.

پیامد شوم آن نبود یک تداوم منطقی تاریخی، هویتی و فرهنگی بوده است.

جامعه یی «کوتاه» کوتاه مدت

[من‌ نمى‌گویم‌ توده‌ى‌ ملت‌ ما قاصر است‌ یا مقصر، ولی تاریخ‌ ما نشان‌ مى‌دهد که‌ این‌ توده‌ حافظه‌ى‌ تاریخی‌ ندارد. حافظه‌ى‌ دست‌جمعى‌ ندارد، هیچ‌گاه‌ از تجربیات‌ عینی اجتماعی‌اش‌ چیزى‌ نیاموخته‌ و هیچ‌گاه‌ از آن‌ بهره‌‌ای نگرفته‌ است‌ و درنتیجه‌ هر جا کارد به‌ استخوانش‌ رسیده‌، به‌ پهلو غلتیده‌، از ابتذالی‌ به‌ ابتذال‌ دیگر ـ و این‌ حرکت‌ عرضى‌ را حرکتى‌ درجهت‌ پیشرفت‌ انگاشته‌، خودش‌ را فریفته.‌] ـ احمد شاملو

جامعه شناس ایرانی همایون کاتوزیان نظریه جامعه کوتاه مدت را برای ایران مطرح کرده است.

« ایران برخلاف جامعهٔ درازمدت اروپا جامعه‌ای کوتاه‌مدت بوده است . در این جامعه تغییرات ــ حتی تغییرات مهم و بنیادین‌ــ اغلب عمری کوتاه داشته است. این بی‌تردید نتیجهٔ فقدان یک چهارچوب استوار و خدشه‌ناپذیر قانونی است که می‌توانست تداومی درازمدت را تضمین کند. در دوره‌های کوتاه‌مدت حضور طبقات لشکری، دیوانی و مالک چیزی نمایان بود. اما ترکیب این طبقات بیش از یک یا دو نسل دوام نمی‌آورد، برخلاف آریستوکراسی سنتی اروپا یا حتی طبقهٔ بازرگان این جوامع، در ایران مالکیت و موقعیت اجتماعی عمری کوتاه داشت، دقیقاً بدان سبب که این امتیازات چیزی شخصی شناخته می‌شد و در شمار حقوق اجتماعی موروثی و نقض‌ناشدنی نبود. موقعیت صاحبان رتبه و ثروت ــ جز در مواردی معدود ـ حاصل توارثی درازمدت (مثلاً بیش‌تر از دو نسل قبل) نبود و اینان انتظار نداشتند که وارثان‌شان بنا بر حقی بدیهی در این موقعیت باقی بمانند. این وارثان تنها در صورتی بر آن جایگاه باقی می‌ماندند که می‌توانستند شایستگی خود را به اثبات برسانند و این شایستگی چیزی نبود مگر خصائلی شخصی که برای موفقیت در فلان عرصهٔ اجتماعی ضروری شمرده می‌شد. بدین‌سان در این جامعه تحرک اجتماعی بسیار بود تا حدی که در تاریخ قرون وسطی و تاریخ جدید اروپا اصولاً قابل تصور نبود. حتی جایگاه شاه هم در این میان مستثنی نبود، زیرا مشروعیت و حق جانشینی کم‌وبیش همواره در معرض چالش‌هایی جدی و حتی شورش قرار داشت.

او سه مشکل ویژه و عمده از نظر ماهوی را برای جامعه کوتاه مدت چنین بر می شمارد:

  • مشکل مشروعیت و جانشینی و قربانی‌شدن بسیاری از فرمانروایان، سایر اعضای خاندان سلطنتی و نیز وزرا و فرماندهان نظامی در پای این مشکل،
  • بی‌اعتبار بودن مال و جان،
  • مشکلات انباشت و توسعه.

گویاترین وصف کاتوزیان  برای ماهیت جامعه  کوتاه مدت اصطلاح «خانه کلنگی» است، یعنی با کلنگ خانه یی را که می سازند دوباره ویران می کنند.

در جغرافیای به نام افعانستان کوتاه مدتی دوگانه است:

ـ یکی در متن دولت ها به حیث پروژه خارجی،

ـ و دیگر خصوصیت استبدادی دولت ها.

هم در نوع اول خبری از قانون، قانونیت و مشروعیت نبوده است و هم در نوع دوم.

حاکمان دست نشانده همیشه مستبد فراقانونی بوده اند که بر رعیت ناآگاه حکومت کرده اند.

حتا در جدید ترین نوع آن یعنی جمهوریت آمریکایی، حاکم ارگ فراقانونی بود و مشروعیت واقعی نداشت.
طالب در آخرین پروژه آورده شد و با کلنگ دوره قبلی را کند و پایان داد.

غیر افغان ناآگاه، بی هویت و فاقد حافظه دسته جمعی تاریخی باید بداند که چسبیدن به هویت افغانی، که مجموعه ای از پروژه ها است، معنایش بردگی فکری و شرم روانی است.

افغان ها سالها با دروغ و اغوا غیر افغانها را تخویف کرده اند، که شک در مورد مشروعیت جغرافیای جعلی افغانستان، حاکمان پروژه ای آنها نشانه از خیانت ملی است.

در حالی که دولت های پروٰه ای افغانها

ـ نخست هیچگاه قانونی نبوده اند،

ـ بعد مشروعیت داخلی نداشته اند

ـ و بالاخره  از یکسو عامل استعمار خارجی بوده اند و از سوی دیگر همه ی افغانها استعمارگران داخلی.

ایستادن در برابر سلطه نامشروع، وابسته و پروژه ای افغانی و ایجاد دولت مشروع پارسی زبانان یک وجیبه اخلاقی، انسانی، دینی و حقوقی هر پارسی زبان آگاه  از بهر حفظ هویت فرهنگی و زبانی خویش است.

حق تعیین سرنوشت برای پارسی زبانان یگانه  راه  برای رهایی از «طلوع وحشت» سلطه افغان ها و پروژه های خارجی آنها می باشد!

[ در بخش دروغ به سیستم دروغ و استعمار افغانیسم پرداخته می شود]

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *