نگارنده: فیاض بهرمان نجیمی

 

روح پارسی به مثابه بنیاد آزادی و هویت تاریخی

«روح پارسی» مفهومی است که تاریخ، فلسفه، زبان، فرهنگ و اخلاق را به هم پیوند می‌دهد و نمایانگر خرد جمعی و فردی پارسی‌زبانان است. این روح نه تنها تجلی زبان و فرهنگ، بلکه بیش از هر چیز تجسم هویت می‌باشد.

«روح پارسی» نیرویی زنده و فعال است که از طریق زبان، ادب، فلسفه و حافظه‌ی تاریخی، توان بازآفرینی جامعه را در دفاع از هویت و تحقق حق تعیین سرنوشت فراهم می‌کند. این روح از خرد به‌عنوان معیار سنجش حقیقت و عدالت بهره می‌گیرد و با بازنمایی ارزش‌های انسانی و فرهنگی، امکان مقاومت در برابر سلطه‌ی سیاسی و هژمونی فرهنگی را ممکن می‌سازد.

«روح پارسی» چندبُعدی است و شامل:

  • بُعد فلسفی، به‌عنوان تجلی خرد و منطق در اندیشه و زندگی،
  • بُعد تاریخی، به‌عنوان نگهدارنده‌ی هویت، حافظه، فرهنگ و سنت‌های پارسی‌زبانان،
  • بُعد اخلاقی، به‌عنوان بنیان عدالت، گفت‌وگو و همزیستی برای بازسازی جامعه.

«روح پارسی» مظهر پیوند خرد، زیبایی و حافظه‌ی جمعی ماست. این روح در طول تاریخ پاسدار هویت ما بوده است؛ هم از رهگذر زبان و هم فرهنگ. آن را می‌توان سرچشمه‌ی اندیشه‌ها و آفرینش‌هایی دانست که بازتاب‌شان را نه تنها در خردگرایی زکریای رازی، ابونصر فارابی، بوعلی سینا، سهروردی و دیگران می‌یابیم، بلکه در حماسه‌های سترگی چون شاهنامه‌ی فردوسی نیز می‌توان دید.

«روح پارسی» جوهری پویا و مقاوم است که بارها در برابر حذف، تحریف و سلطه‌ی سیاسی ایستاده و خود را بازآفرینی کرده است.

وقتی از «روح پارسی» سخن می‌گویم، مقصودم مفهومی انتزاعی یا استعاری نیست؛ بلکه نگاهی به جوهر واقعی دارم که هستی هویتی و معنوی ما را می‌سازد و در حافظه‌ی تاریخی دیرپای جمعی ما جای دارد. این جوهر از دل هزاران سال تمدن برخاسته و در فلسفه، شعر، خرد و عرفان بازتاب یافته است. این روح نه متافیزیکی و جدا از واقعیت، بلکه همچون ساختاری زنده‌ی تاریخی و فرهنگی عمل می‌کند و جهان‌بینی پارسی‌زبانان را شکل می‌دهد.

«روح پارسی» همان چیزی است که زبان را از ابزار صرفِ ارتباطی به ظرف معنادار هویت در زمان و مکان بدل کرده و «خانه‌ی هستی» را پدید آورده است. این روح در کالبد زبان پارسی جاری است و فراتر از آن در تمام نظام‌های فکری، زیبایی‌شناختی و سیاسی مردمان ما حضور دارد. «روح پارسی» را نمی‌توان صرفاً یک پدیده‌ی زبانی دانست؛ بلکه پدیداری تاریخی است که در برابر سلطه‌های قومی، زورگویی و تحریف ایستادگی کرده و خود را در اشکال گوناگون بازتولید نموده است.

از منظر فلسفی، «روح پارسی» را می‌توان یک «تاریخ‌بودگی زنده» دانست؛ جایی که زبان، حافظه و هستی جمعی مردمان و فرهنگ ما به‌گونه‌ای دیالکتیکی و پیوسته نو می‌شود. این روح، حامل نوعی عقلانیت ویژه است.

به همین دلیل «روح پارسی» در ذات خود پیش از هر چیز تجلی خردورزی است؛ خردی که در اندیشه‌های زکریای رازی به‌صورت خردگرایی و نقد خرافه آشکار شد. او با تأکید بر نیروی خرد به‌عنوان محک حقیقت، شالوده‌ای را بنا نهاد که بعدها ستون‌های فرهنگ فکری ما بر آن استوار گردید.

در اندیشه‌های بوعلی سینا، این خردورزی به اوج رسید. برای او «روح پارسی» تنها عقل فلسفی نبود، بلکه پیوندی میان علم، اخلاق، زیبایی و حکمت بود. ابن‌سینا عقل را در فلسفه و پزشکی درهم آمیخت و جهانی از دانش و معنا آفرید؛ جهانی که نشان داد خرد پارسی نه خشک و انتزاعی، بلکه زندگی‌بخش و سازنده است.

سهروردی این روح را به حکمت اشراقی کشاند؛ جایی که خرد با نور و شهود پیوند یافت و سیمایی معنوی به خود گرفت. او «روح پارسی» را از سطح عقل به قلمرو زیبایی و معنویت گسترش داد.

در عرصه‌ی سیاست و حاکمیت، نظام‌الملک این میراث را در دیوان‌سالاری و عدالت سیاسی متجلی ساخت. او نشان داد که «روح پارسی» تنها در فلسفه و عرفان حضور ندارد، بلکه می‌تواند معماری دولت و سامان اجتماعی را نیز شکل دهد ـ همان چیزی که امروز جنبش حق تعیین سرنوشت برای پارسی‌زبانان در شکل نوین خود در پی آن است.

در فردوسی، این روح چهره‌ای حماسی یافت. او زبان پارسی را پرچم مقاومت در برابر سلطه‌ی زبانی بیگانه ساخت. شاهنامه نه فقط حماسه‌ای اسطوره‌ای، بلکه سند هویت تاریخی و حافظه‌ی جمعی ایرانیان تاریخی است.

در خیام، «روح پارسی» در قالب خرد پرسش‌گر و شکاک نمایان شد که انسان را به تأمل و پرسشگری فرا می‌خواند. در مولانا، این روح از زمین عقل به آسمان عشق پر کشید. در سعدی، سیمای اخلاقی و انسانی گرفت. در حافظ، به روح آزاداندیشی و حقیقت‌جویی بدل شد که در برابر قدرت دینی و سیاسی ایستاد.

به این ترتیب، «روح پارسی» نه جوهری ایستا، بلکه نیرویی زنده و چندسویه است که در فلسفه، سیاست، شعر و شیوه‌ی زیستن حضور دارد.

این روح، سرچشمه‌ی تحقق «حق تعیین سرنوشت» است؛ زیرا زبان، حافظه و خرد جمعی پارسی‌زبانان را زنده نگهداشته و توان بازآفرینی تاریخی بخشیده است.

در جغرافیای جعلی موسوم به افغانستان، این روح از آغاز با بحران روبه‌رو شد. پروژه‌ی دولت-ملت در این سرزمین بر پایه‌ی حذف و انکار «روح پارسی» شکل گرفت. قدرت قومی-قبیله‌ای حاکم، با زبان و تاریخ تحمیلی، تلاش کرد این روح را از حافظه‌ی عمومی بزداید. اما «روح پارسی» هرگز حذف‌شدنی نیست؛ زیرا در دل مردم و در ادبیات مکتوب و شفاهی زنده است و همچنان خود را بازتولید می‌کند.

«روح پارسی» در این سرزمین نه تنها حافظ هویت پارسی‌زبانان بوده، بلکه افقی برای عدالت، خرد جمعی و همزیستی نیز بوده است. به همین سبب باید آن را نه فقط «روح فرهنگی و فلسفی»، بلکه «روح مقاومت» نامید.

«روح پارسی» و جنبش حق تعیین سرنوشت برای پارسی‌زبانان

حق تعیین سرنوشت، تنها یک اصل حقوق بین‌الملل نیست، بلکه حقیقتی فلسفی، تاریخی و اخلاقی است. هیچ ملتی را نمی‌توان از هویت، زبان و حافظه‌ی تاریخی‌اش جدا ساخت. حق تعیین سرنوشت یعنی بازگشت به خویشتن خویش؛ بازآفرینی هویت؛ و ساختن آینده‌ای بر پایه‌ی خرد و حافظه‌ی جمعی.

امروز این حق برای پارسی‌زبانان در افغانستان بیش از هر زمان دیگری حیاتی است. در بیش از یک قرن گذشته، پارسیان (تاجیک و هزاره) همواره با تبعیض، تحقیر و سرکوب روبه‌رو بوده‌اند. زبان پارسی به حاشیه رانده شده و تلاش شده تا جای آن را زبان تحمیلی پشتو بگیرد. تاریخ آنان تحریف شده و قهرمانان‌شان حذف یا تحقیر گردیده‌اند.

در چنین شرایطی، «روح پارسی» همچون نیروی الهام‌بخش هویتی، نقش سرنوشت‌ساز دارد. این روح نه تنها نگهبان زبان و فرهنگ است، بلکه چراغ راه جنبش نوین حق تعیین سرنوشت برای رهایی و عدالت پارسیان می‌باشد.

حق تعیین سرنوشت پارسی‌زبانان یعنی داشتن زبان رسمی، آموزش به زبان مادری، رسانه‌های مستقل، تاریخ واقعی و مشارکت برابر در قدرت.

«روح پارسی» در این معنا همان «روح خودآگاهی تاریخی» ماست که ما را به بازشناسی تاریخ و بازپس‌گیری آنچه ربوده شده رهنمون می‌سازد.

از این رو، جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی‌زبانان تلاشی است برای بازگرداندن «روح پارسی» از حاشیه به متن و تبدیل آن به نیروی بازسازی جامعه و سیاست.

امروز «روح پارسی» بیش از هر زمان دیگر یک نیروی راهبردی است: پیوند با گذشته را زنده می‌کند، حال را الهام می‌بخشد و برای آینده افق می‌سازد.

  • «روح پارسی» ستون اصلی هویت ماست.
  • «روح پارسی» شالوده‌ی بیداری ماست.
  • «روح پارسی» سرچشمه‌ی خودآگاهی ماست.
  • «روح پارسی» بنیاد حق ما بر سرنوشت خویشتن است.
  • «روح پارسی» جوهر رهایی ماست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *