نوشته: میر احمد لومانی

کیستی من، کیستی ما ، کیستی میلیونها انسان  بومی سرزمین ایران شرقی « افغانستان اشغال شده امروزی»  پرسش اصلی  انسان های آگاه  ساکن در این جغرافیای سیاسی می بایست باشد! کیستی من، منیت من است.  و منیت  من، هویت و شخصیت و اصالت من است! بر بنیاد همین منیت ها است که جغرافیای سیاسی در جهان امروزی شکل یافته اند ! قزاقستان، روسیه، ازبیکستان، ترکمنستان،  افغانستان و…..این نام ها « افغانستان، قزاقستان و…»  بر پایه یک اصول، یک  آدرس و شاخصه های جمعی، و بر بنیاد خواستگاه ها  و علایق ها انتخاب و شکل یافته اند؛ نی بر بنیاد تصادف.

قزافستان، ازبیکستان، قرقیزستان و …همان گونه که یک کشور و یا نماد جمعی منحصر به خویش اند، به همان پیمانه نماد فردی انسانهای ساکن در این جغرافیای سیاسی را نیز در خود نهفته دارند. همان طور که  قزاقستان روسیه نیست، به همان  اندازه یک روس قزاق نیست.  شاخصه های هویتی “منحصر به فرد، روسیه را از قزاقستان و قزاقستان  را ازروسیه  متمایز ومجزا می گرداند!”  این امر تنها به روس ها و قزاق ها مختص نبوده،  بلکه عمومیت جهانی دارد.

 کیستی من پرسش از منیت من است. منیت من،  جز از کلیت خانواده، قریه، ایل و تبار من است. فرد جز از کل است، و کُل متشکل از افراد یک ایل، یک تبار، یک جامعه،  و ملت. این یعنی : فرد و جامعه، جامعه و فرد لازمه هم و مکمل هم اند!

کیستی انسان ها به دو گونه مجزا و تنیده به هم قسمت می شوند.

کیستی و منیت فردی!

کیستی و منیت اجتماعی!

منیت  های فردی، بخش های از آن میتواند منحصر به فرد ” شخص”  باشد. اما منیت های اجتماعی افراد بر گرفته شده از منیت های گروهی و یا جمعی ماحول، و یا همان ” بستر اجتماعی ” (خانواده، قوم، ایل و تبار)  آنان میباشد.

منیت فردی را ” نام، نام خانواده گی ، نام پدر ، نام مادر و بخشی از خصوصیت های منحصر بفرد شخص شکل می بخشند.  این منیت ما را از انسانهای ماحول مان ، از پدر، مادر، برادر، پسرعمو  و… متمایز میسازند. این یعنی  درآن جمع که  از عبدالله نام  برده می شود، این یعنی« عبدالله » شخصیت منحصر بفرد خود را داراست.  محمود برادر عبدالله نمی تواند “منیت ”  منحصر بفرد عبدالله را داشته باشد. زیرا عبدالله هویت خاص خود را داراست . این بر گرفته شده از شاخصه های هویتی  خاص مربوط به  عبدالله میباشد.

همان گونه که در هویت فردی  عبدالله  برادرش محمود نیست ؛ در هویت جمعی (تباری)یک روس نمی تواند قزاق باشد،  و یا یک فارس تبار،  اوغان!    عبدالله و محمود که برادران هم اند، اما خصوصیات فردی منحصر به فرد خویش را دارا هستند، که آنان را از هم  تفکیک و مجزا گردانیده،  و آنان از همین مجرا شخصیت و شناسنامه های  مستقل  بخود را کسب مینمایند. 

کیستی من هویت من است؛  هویت من شناسنامه و تبار من است!

 لذا لازم می دانم تا در گام نخست راجع به مولفه های هویت باید بنویسم!

فرهنگ معین، هویت را اینگونه تعریف دارد:

 هستی، وجود، آنچه موجب شناسایی شخص باشد، شناسنامه.

در دانشنامه آزاد ویکی پیدیا راجع به هویت این گونه می خوانیم:

 هویت و یا کیستی به مجموعه نگرش ها، ویژه گی ها  و روحیات فرد  ( و جامعه ) و آنچه  را که آنان را  از دیگران  ( جوامع ) متمایز مینماید، گفته می شود.  هویت عبارت  است  از مجموعه  خصوصیات و مشخصات  اساسی اجتماعی ، روانی ، فرهنگی ، فلسفی ، زیستی ( جقرافیایی ) و تاریخی  همسان که به اساس و روایی برماهیت و یا ذات فرد و گروه به معنای یگانگی و یا همانندی اعضای آن با یک دبگر دخالت کند، و آنها را  در یک طرف مکانی و زمانی معیین و مشخص و قابل قبول  و آگاهانه، از سایر  گروه ها  و افراد متعلق به آنها متمایز سازد!

ناگفته نماند : “کلمات داخل پرانتز را من ذز متن افزوده ام!” .

به عبارت دیگر:  هویت عبارت  از باز تعریف  شاخصه های فرهنگی، جغرافیایی « مکانی» و تاریخی است. در باز تعریف هویت این سه شاخصه  ها مکمل هم اند. هرگاه یکی از آنان کمرنگ گردیده  و یا نادیده گرفته شوند  صورت  و یا باز تعریف هویت ناقص و نا مکمل خواهد بود.

هویت، همان شناسنامه است! شناسنامه شاخص و یا همان کُد های اختصاصی ( ماهیتی)  فرد، شی، گروه های اجتماعی از انسان ها و حتی جانوران را تعریف و بیان میدارد!  بر بنیاد ساختار ماهیتی، گندم جو نیست؛  و باقلا عدس. شاخص هایی وجود دارند  که جو را از گندم  و باقلا را از عدس متمایز میگرداند. انسان ها نیز چنین اند. عرب، آذری و فارس ایران امروزی  از زوایای چهره شناسی  مشابه هم اند. در یک شهر و یک  کوچه ممکن  زیست باهمی داشته باشند. اما آن عرب اهوازی فارس نیست؛ و آن فارس یزدی آذری، و آن آذری تبریزی عرب و فارس نمی باشد! شاخصه هایی ” هویتی ” وجود دارند که آنان را از هم تفکیک و متمایز مینماید.  برای عرب بودن شاخص های  هویتی  مشخص و مختص به عرب بودن را باید دارا بود تا عرب پنداشته شویم. برای فارستبار بودن و آذری بودن نیز سنجه گذاری های هویتی این چنینی  را  بر می طلبد! شاخصه های معیاری باز تعریف عرب همان شناسنامه و یا هویت عربی است. هر انسان ی، با هر قد و قامتی، با هر رنگ و رخساری وقتی این شاخصه های هویتی  را در خود  دارا باشند [ عرب]  به معرفی گرفته میشوند!

هویت و مولفه های ساختاری آن!

کیستی هویتی شاخصه های باز  تعریف شده سیاسی ، اجتماعی و تاریخی مختص به خود را دارا می باشد! شاخصه ها و ادرس ها  [ کُد و قرارداد های  اجتماعی]   معیینی  اند که،  آنان کیستی هویتی فرد و جامعه را مشخص و بیان میدارند. حتی در یک جغرافیای مشترک،  شاخصه های معیینی،  کیستی هویتی [ تباری ] افراد آن جامعه را  تفکیک، سنجه گذاری، و مشخص  می دارند. !   در جغرافیای ” ایران شرقی و ایران غربی ” بنابر لشکر کشی های متعدد  و  زیست باهمی  اتنیک های  چند گانه و متفاوت،  در این  جغرافیا ،  موجودیت و یا  باز یابی  نژاد و یا تبار خالص در این جغرافیا را قریب  به صفر مینماید!   در هردوی این جغرافیا [ ایران شرقی و غربی]  انسان های ساکن در ان از لحاظ ساختار فیزیالوژی به هم تنیده اند.  در ایران غربی ” ترک، عرب و فارس  ”  آن  نود در صد مشابه هم اند،   و در ایران شرقی  ” هندو، افغان و تاجیک ”  آن از زاویه ساختار فیزیالوژی مشتبه هم اند!   به همان گونه  ” ازبیک ها و هزاره ها و ترکمن ها  کم و بیش  از زاویه  ساختار چهره مشابه هم اند.  اما این تشابهات ” فزیالوژی  ” در ” محک تعیین تبار”  و یا تبار شناسی اجتماعی این حوزه ” و یا در روند سیر شکل گیری تباری  در تاریخ  و جامعه  هیچ گونه کاربرد تاثیر گذار و تعیین کننده یی  را  نداشته و نخواهد داشت.  زیرا  ساختار فیزیالوژی حتی  انالیز  « دی ان ای» نمی تواند  معیار نهایی بر تعیین هویت  و تبار باشد! 

 قندهار شهر جدیدالتاسیس است که بر قبرستان اجداد فارستباران  “هزاره” بنا یافته است. قندهار تاریخی  در نواحی جغرافیای پشاور امروزی موقعیت داشته است! در آثار تاریخی دهه های  چهار و پنج هجری ( تاریخ بیهقی، جامع التواریخ و…)   از سرزمین قندهار امروزی بنام ز”مین داور  و گرمسیر”  ذکر بعمل آمده  است. در زمان سلطان حسین صفوی  شهر قندهار  حتی  زمام دار گرجی را بخود تجربه نموده است…! قندهار شهری است که بار ها  میان قدرتهای وقت دست بدست گردیده است.  هزاران سرباز اجیر ” قزلباشان ”  در انجا اسکان داده شده است و….! با این وصف،  آیا میشود برای اقای  ” ملا عبدالغنی برادر و ملا یعقوب و..” پیشنهاد ” انالیز (دی ان ای) داد ؟! ایا انالیز “دی ان بر ” بر تعیین هویت تباری آنان تاثیرگذار خواهد بود؟!  موفقیت افاغنه بر اتحاد، باور و اراده آنان  استوار است!          

گفتمان هویتی  که بن مایه های اساسی تبار شناسی  را  احتوا مینماید  بر پایه سه  اصل  مهم  بنا یافته اند!

یک:  تاریخ 

دو :  جغرافیا

سه :  فرهنگ  

فرهنگ اما   رکن اساسی و کلیدی این اصل سه گانه  به شمار می رود.

سه اصل فوق در تعریف و باز تعریف مفاهیم  هویتی  نقشهای کلیدی را دارا هستند.  هرگاه کسی در جغرافیای ژاپن، و  از پدر و مادر ژاپنی  تولد یافته باشد، نمی تواند ادعا بنماید که من روس هستم. لازمه روس بودن به اضافه داشتن پدر و مادر روسی؛  دانستن ، و پذیرفتن گویش روسی،  بعنوان زبان مادری را نیز بر میطلبد! در فرود گاه های بین المللی چهان امروزی،  پلیس های مرزی وقتی به گذر نامه کسی شک می نمایند  در گام نخست باب  گفتمان به زبان محلی را با شخص مشکوک باز می نمایند.  ”  زبان و گویش ( فرهنگ)  رکن  اساسی هویت را بخود اختصاص می دهد !

در مسافرتی  از مشهد به طرف اصفهان چهار نفر در یک کوپه قطارهمسفر بودیم. من و یک آقایی از شهر اصفهان، و دو  عرب از کشور عراق. در مدت زمان تقریبی بیست و چهار ساعت ی که در مسیر  راه  همسفر  بودیم،  من و آن اقای اصفهانی خود مانی گردیده بودیم، و ان دو عرب باهم گپ و گفتمان داشتند. وقتی عراقی ها دانستند که من حتی اسم آن اقای اصفهانی را درست نمیدانم،  متعجب گردیدند. زیرا انان پنداشته بودند که من و آن اقای اصفهانی  خویش و قوم و دوست رفیق هم  هستیم.  این تنها هویت مشترک  ایران شهری ما ن که بر بنیاد زبان فارسی استوار است، من و آن اقای اصفهانی را  این قدر به هم نزدیک و خودمانی  نشان داده  بود.

گویش آنقدر در تعیین هویت حایز اهمیت است که گاه میتوان  محل تولد  و شهرستان  شخص گوینده را به وسیله آن  تشخیص نمود. منباب مثال یک فارسی زبان غزنیچی را براحتی میتوان از لهجه  گویش آن تشخیص نمود  که اهل شهر غزنه میباشد.

” فرهنگ  رکن اساسی ساختار هویت است ! فرهنگ کارگاه  و مکانیزم باز پروری ، بالنده گی،  پایداری و پاسداری هویت است! بی جهت نیست که ستم تاریخی افغانی این همه با” فرهنگ فارستباران”  سر  ستیز و عناد دارند.  واژه ” دانشگاه” کد فرهنگی دارد. واژه های دانشجو ، دانش آموز، دانشکده، خیابان …   و  “کلیت زبان و ادبیات  فارسی ”  بار سنگین ،  درخشان  و ماندگار هویتی- تاریخی را بر شانه  دارند. گاه جغرافیا “هویت ها ”  در هم تنیده اند و چهره ها هم  مشابه هم اند، اما  این فرهنگ است که هویت های  تباری دو همسایه پهلو در پهلو  در یک کوچه و شهر را تفکیک و تعیین مینماید!  “فرهنگ، جغرافیا و انسان  لازمه های بنیادی ایجاد تبار،  و ” ملت – دولت”  اند!   

 شاخص کیستی فردی و اجتماعی ما  “هویت ما است!  هویت شخص در حقیقت شناسنامه او است!  هویت  جمعی بر بنیاد  سه رکن اساسی ” فرهنگ، تاریخ و جغرافیا قوام میابد! بعنوان مثال : کسی که در قزاقستان از مادر قزاق متولد گردیده است، زبان و گویش قزاقی می داند ، مفاخر تاریخی قزاق ها را ازآن  خود می پندارد، وی قزاق است! این مثال برای هویت های دیگر نیز میتواند مصداق باشد! فردی که در تاجیکستان، از پدر و بخصوص مادر تاجیک متولد گردیده اند ، زبان فارسی میداند، یعنی : ” گویش پارسی زبان مادری وی است، نی بعنوان زبان دوم و سوم !  مفاخر تاریخی تاجیکان ( ایران باستان) را از آن خود میداند، وی تاجیک تبار و ایرانی تبار است! رنگ و رخسار،  قطر بینی و ابرو در این جا نقش کلیدی نمی تواند داشته باشد!

دین، مذهب، اعتقادات ایدیالوژیکی  و تابعیت  میتواند امر انتخابی باشد، اما هویت و تبار  امر اکتسابی [ذاتی]  اند.   دین، مذهب و باورهای از این  قبیل را میتوان انتخاب نمود و  تغیر داد .  ملیت و تابعیت را میتوان  انتخاب نمود،  اما هویت تغیر ناپدیر است! هویت تنها و تنها در سایه تحریف « فریب و دروغ»  میتواند تغیر بیابد! هویت در صورت تغیر میابد که به فرزندان ” اسحاق”  به دروغ  قبولانده شود که آنان فرزندان” احمد” اند.  به بومیان کاناد قبولانده شود که نیاکان انان اهل عربستان سعودی بوده اند. برای  بومیان “ایران تاریخی” باور ایجاد بنمایند که آنان عرب و مغل تبار اند! تنها  در سایه فریب و اغفال تغیر هویت و تبار ممکن  مقدور می گردد.

 هستند  کسانی که پیش شرط اساسی  گفتمان  تعیین هویت و تبار را بر بنیاد آزمایش ” ژن ”  (دی ان ای) منوط می دانند! اگر این باور (طرح  گفتمان ” آزمایش  “دی ان ای”  )  معیار است، پس  بقایای اسکندر مقدونی در ایران تاریخی کجا شدند؟ غزنویان چی شدند؟ اعراب، بقایای مغل و بخصوص  تیموریان  که در سرزمین های  هند ، ایران،  افغانستان، پاکستان و..   پراکنده اند  امروزه ها کدام هویت و تبار های چند گانه  را یدک می کشند؟! آیا ایلخانیان ایران  با مغل های مغلستان همسان بوده اند؟! هلاکو خان بعد از تغیر نام و مذهب، آیا  همچنان هلاکوخان مغل باقی میماند؟  تعامل با «جغرافیا و فرهنگ»  در تعیین هویت نسل سوم مغل ها تغیر ایجاد مینماید!   تعدادی از آنان هویت فارسی کسب نمودند؛ تعدادی هویت ترکی، هندی و ..

  شواهد میدانی « عینت های جامعه شناسی»  نشان میدهد  که، ” ژن ”  ( دی ان ای)  به تنهایی نمیتواند معیار تعیین هویت  برای انسان ها گردد! من خودم را فارستبار و ایرانی تبار می پندارم ، اما فرزندانم که در  ” جغرافیای بلاروس”  و از مادر” بلاروسی” متولد گردیده اند،  صد در صد خود شان را بلاروسی  میپندارند. دی ان ای یک در صد هم به انان کمک نخواهد کرد! آنان نیازی نمی بینند  تا  برای تعیین هویت آزمایش (دی ان ای) بدهند! انان به  هویت بلاروسی خود باور و مباهات دارند. 

ماسوای معدود کشور ها، اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان  بر بنیاد هویت و تباربنا یافته اند. در همسایگی مان  کشور های ازبیکستان، ترکمنستان، اذربایجان، ترکیه، قزاقستان ، قرقیزستان و.. همه این کشور ها  نام و آدرسهای خاص هویتی « قومی و  تباری»  را در خود یدک میکشند!  افغانستان نیز  نام و آدرس ی است که هویت  یک قوم و  تبار خاص ( قوم افغان)  را در خود نهفته دارد!  کانادا، استرالیا  و آمریکا که قدرت مند ترین کشورهای تازه تاسیس جهان اند، زیر پوسته هویت انگلیسی  دارند نفس می کشند.

همانگونه که در یک کوچه و محله ” زبان « گویش و فرهنگ ” همسایه های ” ترکتبار، فارستبار و افغانتبار ”  را ازهم متمایز مینمایند، در سطح جهانی نیز این گویش و فرهنگ است که چینی،  قرقیزی، قزاق، ایرانی،  ازبیک و افغان  را از هم متمایز می گرداند .  میتوان گفت که  گویش و فرهنگ،  جغرافیای سیاسی جهان را شکل بخشیده اند .

در یک وضعیت دشوار و شکننده خاص، وقتی کسی باتو با گویش مادری آغاز به سخن مینماید، نه تنها اولین دیواره های  شک، بیگانگی، دوری و بی اعتمادی ها  درهم فرو میریزند، بلکه روزنه هایی از امید، آشنایی، یگانگی و پیوند  نیز گشوده میشوند. سخن،  همانگونه که بیانگر بیداری، فهم و دانایی ما است؛  آیه های لطیف و نامریی تسخیر جادویی روح و روان مان  نیز میباشد. گویش مادری بخش از تبلور اعجاز مِهر مادری است.  گویش مادری گویی اعجاز سحر آمیز لالایی مادرانه  ما است… سخن اعجاز است؛  کلام جادو است!  کلام پل ارتباطی شعور، عاطفه و احساس در میان انسان ها و روابط اجتماعی آنان میباشد.

ادامه دارد……

One thought on “مدخل برهویت!”
  1. هویت یک چتر است که عناصر ملتی، تباری، خونی، ژینیتیکی، فرهنگی، تاریخی، مذهبی، ارزش های تاریخی و مدرن، شیوه ی زنده گی و حتی روایت های افسانوی را در بر میگیرد
    اگر هویت را صرف زبان و فرهنگ بدانیم، برای هویت آنگلوساکسون و استعمار در واقع خدمت کرده ایم
    مثالهای مغل و اعراب را که اشاره کرده اید در واقع آنها جزایر کوچکی بودند در بحر مواج تمدن و فرهنگ ایرانی که محو نابود شدند
    ولی اعراب توانستند شمال آفریقا را عرب زبان بسازند ولی آنها را کلا عرب ساخته نه توانستند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *