نگارنده: احمد رشاد میرزاده
مقدمه
بحث مهاجرت افغانستانیها به جمهوری اسلامی ایران، از دهه ۱۹۷۱ ترسائی به اینسو، یکی از مهمترین جریانهای جمعیتی در منطقه جنوب غرب آسیا بوده است که همواره جستهوگریخته بعد از هر تحول و بعد از هر اخراج، مورد دستورکار گفتوگوها قرار گرفته است. وقوع جنگ، اشغال، ناامنی، و فروپاشی سیاسی بخصوص با توجه به سیاستهای قوممحور گروه طالبان در جغرافیای به نام افغانستان، میلیونها تن را وادار کرده تا خاک کشور خود را ترک و به سوی ایران، پاکستان و کشورهای دیگر مهاجرت کنند. اما در چند سال گذشته، بهویژه پس از تسلط دوباره طالبان که یک حاکمیت تکقومی، تکمذهبی و تکهویتی است بر افغانستان در سال ۲۰۲۱، نهتنها موج تازهای از مهاجرت به ایران را سبب شد، بلکه همزمان با تشدید فشارهای اقتصادی و سیاسی در داخل ایران، سیاستهای مربوط به مهاجرین نیز تغییر یافته و فرآیند اخراج آنان شتاب گرفته است.
در ظاهر، سیاست اخراج مهاجرین افغانستانی از سوی ایران پاسخی به مسائل اقتصادی، بیکاری، و کنترل جمعیت دارای سند اقامت، ویزه/روادید تلقی میشود، اما بررسی دقیقتر نشان میدهد که این پدیده، بُعدی ژئوپولیتیکی نیز دارد. در واقع، مهاجرین در منطقهای همچون غرب آسیا و آسیای میانه، تنها گروهی آسیبپذیر نیستند، بلکه میتوانند در معادلات قدرت، ابزار چانهزنی، یا حتی تهدید امنیتی تلقی شوند.
در این مقاله تلاش می کنم تا تصمیم ایران برای اخراج مهاجرین افغانستانی را از زاویهای ژئوپولیتیکی مورد تحلیل قرار داده و پیامدهای این اقدام را در سطح منطقه، بهویژه برای جغرافیای به نام افغانستان، پاکستان و کشورهای آسیای میانه بررسی کنم. در پایان، در جمعبندی مقاله از ضرورت درک منطقهای بحران مهاجرت و تدوین سیاستهایی فراتر از نگاه صرفاً ملی اشاره می شود.
- علل ژئوپولیتیکی اخراج مهاجرین از سوی ایران
1.1 فشارهای امنیتی و نگرانی از نفوذ طالبان
با قدرتگیری دوباره طالبان در جغرافیای به نام افغانستان، نوعی نااطمینانی امنیتی در مرزهای شرقی ایران ایجاد شد. ایران در گذشته روابط پرتنشی با طالبان1.0 داشت، اما در سالهای اخیر تنش ها به همکاریهای محدود با آن گروه مبدل شد. تضاد همکاری و نگرانی از بابت نفوذ ایدئولوژیک و امنیتی همیشه پا برجاست. بخشی از مهاجرین ممکن است بهعنوان ابزار نفوذ طالبان در ایران تلقی شوند یا حتی در میان آنان افرادی با سابقه وابستگی به گروههای تندرو حضور داشته باشند. در این راستا، اخراج مهاجرین میتواند اقدامی پیشگیرانه در راستای حفاظت از امنیت ملی ایران تفسیر شود.
1.2 فشارهای اقتصادی داخلی و مدیریت افکار عمومی
تحریمهای بینالمللی، تورم، کاهش قدرت خرید و بیکاری، دولت ایران را تحت فشار شدید اقتصادی قرار دادهاند. در چنین شرایطی، دولتها معمولاً بهدنبال «گروههای بیرونی» برای سرزنش مشکلات داخلی میگردند. مهاجرین افغانستانی که بخش مهمی از نیروی کار غیررسمی ایران را تشکیل میدهند، بهویژه در رسانهها و فضای مجازی، بهعنوان عامل فشار بر منابع داخلی معرفی میشوند. اخراج آنان میتواند در کوتاهمدت رضایت بخشی از افکار عمومی را جلب کند. اما در درازمدت این امکان به دور از انتظار نیست که بازار کار با قیمت ارزان ساعات کاری را در ایران متحول و شاید هم عدم خشنودی کارفرمایان را در قبال داشته باشد. از آن جنجالیتر رویارویی نظامی ۱۲ روزه اسرائیل و ایران بود که جو حاکم بر مهاجرین را با توجه به وضعیت داخل ایران بیشتر با قطب منفی روبرو ساخت. خبر همکاری عناصر مهاجر اهل جغرافیای به نام أفغانستان با استخبارات اسرائیل نیز بر این دهل محکمتر کوبید و راه تطبیق سیاست اخراج را هموارتر ساخت. ضعف یا هم همکاری عامدانه تعدادی در داخل دولت ایران نیز نقش سازندهی در زمینهسازی حمله اسرائیل به ایران داشت که خود همین موضع را پنهان کردن، نیازمند یک بهانه بیرونی بود، تا گناه به گردن آن انداخته شود و چه جامعه بهتر از جامعه مهاجر که این چنین نیز کردند. این موضوع باعث شد آنهای که عملکرد ضعیف در قبال خطر حمله نظامی اسرائیل داشتند، خود را بیمه بسازند و از تقصیر فرار کنند.
از جانب دیگر نفوذیهای متعدد با کمک یک تعداد از کشورها در تلاش این موضوع در داخل ایران شدند که بعد فرهنگی، زبانی و تاریخی حضور این مهاجرین در ایران را ضربه مهلک دو دستهگی و جدایی دو ملت پارسیزبان بزنند. از همینرو در صدد این شدند تا هشتگ ایکس/تیویتری را تحت نام «اخراج افغانی مطالبهی ملی» (اینجا مراد از واژه افغانی مردم أفغانستان در کل است که از جانب عناصر ضد مهاجرت در ایران بدون درک تاریخی به کار گرفته شده است ولی من لازم میدانم که خاطرنشان بسازم که ما همه أفغان نیستم)، خواستند جو را منفی ساخته تا از این طریق وضعیت را در داخل ایران دگرگون بسازند و به اهداف شان برسند و هم ایران را در یک وضعیت بحران داخلی قرار بدهند و هم افکار عمومی را بهعنوان عنصر فشار بالای دولت استفاده کنند تا توجههای دولت از مباحث و خطرات احتمالی منطقهایی دور شود و ضعف هوش و گوش به زنگ بودن رخ بدهد.
1.3 استفاده ابزاری از مهاجرین در روابط با طالبان و غرب
جمهوری اسلامی ایران میتواند از وضعیت مهاجرین بهعنوان ابزار فشار یا چانهزنی در دو سطح استفاده کند:
- در قبال طالبان: با تهدید به اخراج یا اجرای آن، پیام مستقیمی به طالبان فرستاده میشود مبنی بر اینکه ایران نارضایتی خود از رفتارها یا مواضع طالبان را دارد (مانند اختلاف بر سر حقآبه یا نقش طالبان در ناامنیهای مرزی. در همین حال این بحث میتواند این چنین نیز تفسیر شود که در سوی دیگر با این کار ایران میخواهد فشار داخلی را بر طالبان بیشتر بسازد تا آنها را با امتحان میزبانی از شهروندان خودش، که آیا میتواند بیرون شود یا خیر؟ محک بزند)، پرسشی است که تا کنون حداقل میتوان آن را با «نخیر» پاسخ داد چراکه شواهد و وضعیت مرزها چنین حکایتی به قلم برای نوشتن میدهند.
- طالبان برای حل بحران انسانی در مرزهای میان جغرافیای به نام افغانستان و جمهوری اسلامی ایران یا تلاش محدود نموده اند و یا هم اصلا نکردند. اگر بخواهیم آن را با اخراج مهاجرین از پاکستان مقایسه کنیم، قابل بحث نیست. اکثریت مهاجرین اخراجی چندی پیش از پاکستان بیشتر افغان / پشتونها بودند و هستند ولی اکثریت مهاجرین اخراجی از ایران پارسی زبانان تاجیک و هزاره و اقوام دیگر غیر افغان می باشند. روی این اساس است که توجه و تلاش برای مهار و حل بحران انسانی در مرزها با ایران وجود ندارد و این مردم شریف استانهای همجوار مرز، بخصوص هرات باستان است که به داد و فریاد مهاجرین برگشت شده از ایران تا کنون رسیده اند و در حال رسیدگی هستند.
- در قبال غرب و نهادهای بینالمللی، ایران میتواند با برجستهسازی «بار سنگین مهاجرین»، خواهان دریافت کمکهای مالی، کاهش فشارهای تحریمی یا حتی همکاریهای امنیتی شود. ایجاد بحران انسانی در مرزها، توجه جامعه جهانی را جلب میکند. اما این که آیا این سیاست میتواند به بحث تحریمها یا دریافت کمکها برای ایران مفید باشد یا خیر این را باید انتظار کشید و دید. اما چیزی که در این میان میتوان سوگوارانه آن را یاد کرد این است که سنگی که در میان دو آسیاب آب میشوند مهاجرینی هستند که بدون در نظرداشت خطرهای احتمالی امنیتی، فقر و… با اخراج بدون اعلام رسمی روبهرو شدهاند.
- پیامدهای ژئوپولیتیکی اخراج مهاجرین در سطح منطقه
2.1 جغرافیای به نام افغانستان ـ فشار داخلی، تهدید مشروعیت طالبان
بازگشت گسترده مهاجرین به جغرافیای به نام افغانستان در حالی رخ میدهد که این کشور از نظر اقتصادی در وضعیت بحرانی قرار دارد. بازار کار محدود، رکود اقتصادی و ضعف زیرساختهای خدماتی، حاکمیت طالبان را در برابر موج مهاجرین برگشتی ناتوان نشان میدهد. این وضعیت میتواند نارضایتی داخلی را افزایش داده، ثبات حکومت طالبان را تهدید کند.که البته صرفا اگر حاکمیت قبیلهمحور طالبان را مدنظر بگیریم شاید بتواند زمینههای قیام مردمی بر علیه این گروه را مهیا بسازد و مردم بیشتر دست به اعتراضات بزنند و زلزله مردم قصر پوشالی قبیلهمحور طالبان را با فروپاشی روبرو کند که از نظر نویسنده مورد خیلی بدی هم نیست.
همچنین، اخراجهای گروهی میتواند بهانهای برای طالبان جهت اتخاذ مواضع ضدایرانی یا تحریک احساسات قومی و مذهبی گردد. در سایه این بحرانها، امکان شعله ور شدن اختلافات تاریخی میان شیعه و سنی و یا تاجیک و افغان/ پشتون زیاد است. البته آنها با اتکا به قومی و قبیلهای فکر کردن شان دنبال استفاده ابزاری مردم با تحریک احساسات آنها بر علیه ایران نیز خواهند بود. بخصوص اقوام غیر افغان / پشتون را بیشتر با این وضعیت تحریک خواهند نمود چون آنها این را میدانند که رابطه عمیق فرهنگی، تاریخی، زبانی میان پارسیزبانان ایران شرقی (جغرافیای به نام أفغانستان) و ایران غربی (ایران کنونی) وجود دارد. این موضوع میتواند ابزار خوبی برای طالبان نیز باشد تا جدایی بیشتر در میان پارسیزبانان جغرافیای به نام أفغانستان و جمهوری اسلامی ایران، بیاورند. البته از این نکته نیز نباید غافل شد که باور پوشالی و خام تعدادی از تاجیکها و هزارههای که خود را «افغان» و زبانشان را «دری» مینامند با اخراج مهاجرین به یقین تبدیل شده و دهل دشمنی با ایران را بیشتر خواهند زد و خود را تافتهی جدابافته از پیکر ایران بزرگ و باستانی خواهند دانست.
2.2 آسیای میانه: ترس از ناامن شدن و مهاجرت
تحلیل تاثیر این اخراج و سیاست پشت پرده آن که از کشورهای دور دست غرب به احتمال زیاد آب میخورد را میتوان در دو محور انجام داد.
یک: بحث چگونگی غفلت پارسیزبانان جغرافیای به نام أفغانستان بخصوص تاجیکها و هزارهها در داشتن رابطهی منافعمحور با جمهوری اسلامی ایران:
نمیخواهیم به دور برویم اما خوب است که بگویم در جمهوریت بیست ساله در جغرافیای به نام افغانستان تاجیکها و هزارههای پارسیزبان در قدرت بودند و موقفهای متعدد را داشتند تا بتوانند روابط مبتنی بر منافع فرهنگی، زبانی، هویتی و حتا قومی خود را با جمهوری اسلامی ایران داشته باشند. آنذها این فرصت را داشتند که به ایران بهعنوان همسایه همزبان و همفرهنگ این را تفهیم کنند که سیاست و منافع پارسیزبانان تاجیک و هزاره با سیاست و منافع افغانها/پشتونها در قبال ایران متفاوت است. باید برای ایران گفته میشد که آنچه یک افغان/پشتون میگویید به این معنی نیست که ما آن را تایید میکنیم بلکه ما با توجه به منافع هویتی، فرهنگی، زبانی و سیاسی خود دارای سیاست مستقل از افغانها و پشتونها هستیم.
اما شوربختانه این کار را نتوانستند انجام بدهند و برعکس در مورد بحث حقآبه، مهاجرین، افغانطلبی، زبان دری و «افغانیت» از خود پشتونها/افغانها هم کرده افغانتر بودند و عمل کردند و حس وطندوستی و وحدت ملی جعلی ساخته شده توسط افغانها/پشتونها را طوطیوار تکرار و هیچنوع رابطهی عمیق مبتنی با منافع قومی و هویتی خود را با ایران برپا نساختند بلکه برعکس فرصتها را از دست دادند. اگر منافعی وجود میداشت، تعهدی وجود میداشت ، امروز میشد مبتنی برآن از اتخاذ چنین سیاستی در برابر مهاجرین پارسیزبان در ایران جلوگیری صورت بگیرد ـ نه زبانی است برای صحبت و نه رویی است برای طلب.
از جانب دیگر بزرگترین آزمون تاریخی، مشکل و سخت جمهوری اسلامی ایران تجاوز ۱۲ روزه اسرائیل به خاک آن کشور بود که مردم ایران را در قدم نخست و دولت آنها را در نوبت دوم در شرایط نهایت دشوار قرار داد. توقوع میرفت که تاجیکها و هزارههای پارسیزبان حداقل واکنشی به نفع ایران داشته باشند. اما در این میان اکثریت پارسیزبانان تاجیک و هزاره که خود را رهبر و رهبرزاده و سیاستمدار میدانند منتظر بودند که غرب چه واکنشی نشان میدهد تا با پیروی از آن ببینند و باز متن نهایت نرم بنویسند و به محکوم کردن بعد از روزها درگیری در ایران بسنده کنند. چراکه عدم درک درست از منطقه، منافع و روزمرگیهای آنان باعث شده همه چیز را از عینک دیگران ببینند. در حالی که حامد کرزی و عبدالله عبدالله پشتو زبان و افغانتبار از همه زودتر واکنش نشان دادند چون میدانند که منافع قوم و قبیلهای شان نباید در خطر با کشور همسایه بیفتتد.
در سوی دیگر اکثریت به اصطلاح دانش آموختگان، فرهنگیان، خبرنگاران و تودهها، بدون درنظر داشت وضعیت و منافع زبانی، هویتی و قومیشان به جمهوری اسلامی تازیدند و ناخودآگاه یا خودآگاه به شکل تلویحی به طرفداری غیر مستقیم از اسرائیل و تجاوز این کشور به ایران در رسانههای اجتماعی پرداختند و با بحثهای چون «حکومت آخندی و…» همانقدر همدلی هم که بود آن را تباه کردند و به زخم تجاوز بالای ایران نمک بیحرمتی پاشیدند. حالا چطور باید توقوع داشت که حکومت ایران مهاجرین را اخراج نکند.
دو: بحث تغییر ژئوپولتیک منطقه
حاکم سازی جو سیاسی و نفوذ قوی استخباراتی در داخل ایران که با حمله اسرائیل بیشتر واضح شد این را نشان میدهد که ستون پنجمیها در ایران و داخل دولت این کشور خیلی قوی هستند. هشتگسازیها، ادعای به رگبار بستن بیش ۳۰۰ شهروند مهاجر افغانستانی از سوی مرزبانان ایرانی، کشته شدن فرماندهان ارشد نظامی و کارشناسان هستهای در حمله اسرائیل و موارد دیگر دلایل واضح برای این ادعا میباشند. به لحاظ جامعه شناسی اگر به موضوع مهاجرت نگاه کنیم به احتمال میتوان گفت که با تعدادی از مهاجرین در داخل ایران ممکن صحبتهای در راستای تغییر ذهنیت از جانب این ستون پنجمی ها صورت گرفته باشد. البته به شکل طبیعی نیز حضور در یک جامعه تاثیری میتواند بالای مردم داشته باشد که هم بعد مثبت دارد و هم منفی که از حوصله این بحث خارج است. میخواهم این را بگویم که حضور ستون پنجمیها در ایران برای تغییر افکار عمومی برعلیه مهاجرین میتواند باعث شده باشد تا سیاست اخراج را روی دست دولت بگذارد. تا از این طریق فشار نهایت را بر طالبان وارد کنند و به بحران زایی در جغرافیای به نام افغانستان کمک کنند. چراکه آنها میدانند وقتا جمهوریت بیست ساله بنابر اطلاعات من از رسانه که زمانی در آنها کار میکردم، در آن زمان توان میزبانی از مهاجرین اخراجی را نداشت و گاهی با هیاهو، گاهی با دیپلماسی، گاهی با طرحهای که یا تطبیق نمیشد یا پول تطبیق آن خورده میشد با بحران مهاجرت از ایران و پاکستان برخورد میکرد. حاکمیت قبیلهای طالبانی که بدون شک چنین توانایی ندارد و نخواهد داشت. روی این اساس موج بازگشت مهاجرین میتواند باعث استفاده نهایت ابزاری به یاری عاملان خارجی برای ناامن سازی منطقه بخصوص آسیای میانه شود.
در راستای تحرکات ژئوپلیتیکی اخیر، گزارشها و تحلیلهای منابع بینالمللی حاکی از آن است که برخی کشورها با حمایت از انتقال نیروهای ایغور برای سرکوب گروههایی چون حزبالله، در پی ناامنسازی تدریجی ایران و افغانستان هستند. این روند میتواند بهطور زنجیرهای موجب بیثباتی در آسیای میانه شده و منافع روسیه در منطقه را به چالش بکشد.
با وجود بیمیلی کشورهای آسیای میانه مانند قزاقستان، ازبیکستان، ترکمنستان و قرقیزستان نسبت به همگرایی با محور ترکیه یا ایدئولوژی ترکگرایی، تحرکات اخیر در جمهوری آذربایجان نشان از پویاییهای نگرانکنندهای دارد که میتواند ثبات منطقه را بیشتر تهدید کند.
در این میان، کشورهای هممرز با افغانستان، بهویژه ترکمنستان و تاجیکستان، از موجهای مهاجرت ناگهانی نگراناند. هرگونه بحران انسانی جدید میتواند به عبور غیرقانونی مرزی، گسترش قاچاق انسان و فعالیت گروههای مسلح بینجامد. زیرساختهای ناکافی این کشورها برای مدیریت بحران، آسیبپذیری آنها را در برابر بیثباتیهای منطقهای افزایش میدهد.
2.3 پاکستان: شریک و رقیب در مدیریت مهاجرت
پاکستان همچون ایران، میزبان میلیونها مهاجر افغانستانی است. اخراج مهاجرین از ایران میتواند فشار بر پاکستان را افزایش دهد، بهویژه اگر مسیرهای مهاجرت از افغانستان به سمت جنوب (پاکستان) مجدداً فعال گردد. از این رو پاکستان تلاش خواهد کرد قوانین سفت و سختتری را بر مهاجرین اعمال کند تا از یک طرف خطر نا امنی و بحران مهاجرت را کنترول کرده باشد و از جانب دیگر بتواند به کمکهای بینالمللی نیز خوشبین باشد تا حداقل توسط آن درد بدهیهای موجود خود را درمان توسط جیب دیگران کند. از سوی دیگر، پاکستان با نفوذ سنتی خود بر طالبان ممکن است تلاش کند در این فضا نقش پررنگتری ایفا کند و جایگاه ایران را در جغرافیای به نام افغانستان تضعیف نماید. هرچند ایستادگی پاکستان در بحث رویاروی نظامی ایران و اسرائیل دل دولت ایران را بیشتر بدست آورده اما منافع سیاسی، امنیتی و اقتصادی برای پاکستان بدون تردید اولویت دارد. بخصوص اگر این منافع در حیات خلوتی به نام أفغانستان باشد. آنها تلاش میکنند نقش پررنگتری داشته باشند تا هم خود را حامی و فرشتهی نجات نشان بدهند و هم میزبان کمکهای مالی بینالمللی باشند. البته خیلی بدشان هم نمیآید که با توجه به استقلالطلبیهای پشتونهای پاکستانی بر حفظ قدرت پشتونهای طالب در جغرافیای به نام أفغانستان خوشبین باشند و در بعضی موارد برای مهار بحران کمک کنند و در جاهای هم فشار وارد کنند بر طالبان توسط ابزاری به نام مهاجرین تا هدایت این حاکمیت بیشتر بتواند به دست پاکستان همانند دور گذشته این گروه باشد.
2.4 قدرتهای بزرگ: چین و روسیه در جستجوی ثبات منطقه
چین، بهویژه از زاویه امنیت منطقه سینکیانگ، نسبت به بیثباتی در جغرافیا به نام افغانستان حساس است. هرگونه افزایش ناامنی، بازگشت جنگجویان افراطی، یا موج مهاجرت میتواند به منافع چین آسیب بزند. پکن در عین حال تلاش دارد در بازسازی جغرافیای به نام افغانستان سرمایهگذاری کند. بیثباتی ناشی از بازگشت مهاجرین به جغرافیای به نام افغانستان، جذابیت این کشور را برای سرمایهگذاری کاهش میدهد.
روسیه نیز بهدلیل حضور ژئوپولیتیکی در آسیای میانه، نگران گسترش بیثباتی از جغرافیای به نام افغانستان به کشورهای متحد خود است. روی همین اساس است که برای وقایه قبل از درمان و آسیب آن اقدام کرد و حاکمیت تک قومی و تروریستمحور طالبان را به رسمیت شناخت تا از این طریق هم پیامی داشته باشد به غرب و منطقه و هم هدیهی برای طالبان، تا بتوانند با خوشبینی و خیال راحتتر به بحران مهاجرت رسیدگی لازم را انجام دهد. در عین حال این به رسمت شناسی شاید بتواند دست طالبان نیز برای سرکوب مخالفان شان درازتر کند و طالبان بتوانند سپر و دیوار خوبی برای عدم گسترش نا امنی به آسیای میانه که حضور ژئوپولتیکی روسیه در آن است، باشد. هرگونه اقدام ایران که منجر به فشار بیشتر بر جغرافیای به نام افغانستان تحت حاکمیت طالبان گردد، میتواند برای منافع ژئوپولیتیکی مسکو مخاطرهآمیز باشد.
نتیجهگیری
اخراج گسترده مهاجرین افغانستانی از ایران، اگرچه در سطحی ابتدایی با توجیهاتی چون فشارهای اقتصادی، امنیتی، و کنترل جمعیت غیرقانونی توجیه میشود، اما در تحلیل عمیقتر، بازتابدهنده تحولات پیچیده و چندلایه ژئوپولیتیکی در منطقه جنوبغرب آسیاست. این اقدام را نمیتوان صرفاً به عنوان یک سیاست داخلی ایران تعبیر کرد، بلکه باید آن را در متن تحولات امنیتی، سیاسی و رقابتهای منطقهای و فرامنطقهای درک کرد.
در این راستا، ایران از مهاجرین نه فقط به عنوان یک چالش، بلکه بهعنوان یک ابزار ژئوپولیتیکی در تعامل با طالبان، کشورهای همسایه، و حتی قدرتهای جهانی استفاده میکند. در غیاب یک نظم فراگیر منطقهای برای مدیریت مهاجرت، چنین سیاستهایی میتواند به نوعی دیپلماسی فشار بدل شود که هدف آن نهتنها مدیریت تهدیدات ادراکشده امنیتی، بلکه اعمال نفوذ در معادلات قدرت افغانستان و منطقه است.
از سوی دیگر، پیامدهای این سیاست، بهویژه در صورت تداوم، میتواند به بیثباتسازی جغرافیای به نام افغانستان کمک کند، حاکمیت شکننده طالبان را به بحران مشروعیت بکشاند، و زمینه بهرهبرداری گروههای رادیکال و بازیگران خارجی را برای دامن زدن به منازعات قومی، مذهبی و زبانی فراهم سازد. در عین حال، آسیای میانه بهعنوان حلقه میانی میان ایران، روسیه و چین، در معرض موج دوم بیثباتی و مهاجرت قرار میگیرد؛ و پاکستان، که خود در لبه تیغ فشارهای داخلی و رقابت با هند و ایران قرار دارد، ناچار خواهد شد به مدیریت همزمان بحران انسانی و رقابت ژئوپولیتیکی بپردازد.
از زاویه ژئوپولیتیکی، مهاجرین افغانستانی اکنون به نقطه تلاقی دو تضاد بزرگ بدل شدهاند: نخست، تضاد میان منافع امنیتی-اقتصادی داخلی کشور میزبان (ایران) و مسئولیتهای انسانی-فراملی؛ دوم، تضاد میان شکافهای قومی-هویتی در جغرافیای افغانستان و بازی قدرتهای منطقهای و جهانی در تعیین سرنوشت این مهاجرین.
در نهایت، این بحران نهتنها پیامد یک دولت یا ملت خاص نیست، بلکه بازتاب یک ناکامی گستردهتر در ایجاد نظام ژئوپولیتیکی باثبات در منطقه است؛ نظامی که بتواند مهاجرت را نه تهدید، بلکه فرصت در راستای پیوندهای فرهنگی، تاریخی و تمدنی بین ملتهای همریشه چون ایران و پارسیزبانان شرق تفسیر کند. تنها با چنین رویکردی، میتوان راهی برای پایان دادن به دور باطل اخراج، تنش، و بیثباتی در این جغرافیای پرآشوب یافت.