بنام خدای بهار آفرین
بهار آفرین را هزار آفرین
به جمشید و آیین پاکش درود
که نوروز از او مانده در یادبود
نوروز خجستهترین جشن ما آریاناییها است که قدامتی به بلندای تاریخ دارد. و یادآور جم و جمشید است.
نوروز جشن باشکوهی است که ادیان بزرگی چون زردشت، بودا و اسلام را در تجربه دارد و بدون زوال، اثرپذیر گشته است. نوروز جشن مبارک و پر میمنتی در بستر آسیای میانه است. و ما پاسداران حقیقی چنین جشن با شکوه فرهنگی و تاریخی هستیم.
متأسفانه این میراث عظیم فرهنگی و هویتیی ما دیر زمانیست که بر اثر سیاست غلط رهبری، ضعف مدیرت فرهنگی را تجربه میکند و بستر مساعدی برای پرورش افراط و تفریطهای شده است که بر اثر عوامل بیرونی ایجاد گردیده است که هر موردی را نا خودآگاه با باور دینی محک میگیرند و در مقیاس حلال و حرام میسنجند و زمانی که حقیقتی را درک نتوانند، برچسپ بدعت میزنند.
تاختن نا آگاهانه و عقدهمندانه به ارزشهای ملی و فرهنگی با قدامتی چند هزار ساله که در نوعیت اعتقاد دینی خللی ایجاد نمیکند، جفایی نابخشودنی براصالت فرهنگ و هویت خویشتن است.
درک افراطی و تعصبآمیز که در دهههای پسین خیلی نهادینه شده برمبنای فتاوای ناصواب ملاهای عربزده است.مدعیان روایت ناصواب بدعت نوروز، میگویند: پیامبر اسلام گروهی از مردم را دیدند که به جشنی شادمانی داشتند، پیامبر با دیدن آن مردمان جویای حالتشان گردید. اصحاب پیامبر گفتند: جشن نوروز را تجلیل میکنند. پیامبر مبارک فرمودند: ما هم دو عید داریم. ( باز هم شکرانه باقیست که به ادامه حدیث درک خود را نیفزودند.)
اگر چنین حدیثی از پیامبر باشد، پیامبر مبارک نو روز را نه حرام شمرده نه بدعت دانسته و نه برگزارکنندگان آن را کافر مطلق محسوب کرده؛ بل فرموده: ما هم دو عید داریم که بهترین است. یعنی خوشی و شادمانی برای انسان خداشناس روا است و جواز دارد.
اعتقاد افراط گران حوزه اسلام که مخالف تجلیل جشن آریاییاند، قبل از این که از باور اسلامی نشئت کند از باور عربی ناشی گردیده است؛ که در فرهنگ عرب چنین روزی وجود نداشته و چنین سالی رقم نخورده است. محیط ملا پرور ما آنقدر در درک اندیشههای عربی افراط میکنند که حتی اعراب را متحیر میسازند. (مقایسه وضعیت فعلی عربستان که جشنهای ولنتاین و کریسمس را تجلیل میکنند و افغانستان که قلب آریانا است، نوروز را حرام میپندارد، گواه بر این مدعا است.)
جامعه ما بر اثر محیط محدود، متحجر، مذهبی، سنتی، عرفی و عنعنوی در محدوده جغرافیایاش خشونت را در تمامی ابعاد زندگی تجربه میکند به حدی که در فهم اسلامیاش نیز با دیدی خشن مینگرد. و بیشتر، اسلامی را میپذیرد که از عتاب و انذار گفته باشد، تا درس اسلامیاش را با ترس از خدا و عذاب دوزخ بر روان خسته افراد محروم جامعه هیبتناک و پر نفوذ سازد. نقل سخنانگری، در کتاب چهل دختران در مورد فهم دینی جامعه افغانی در خور توجه است. وی اسلام افغانستانی را بر محور خشونت میداند و میگوید: در شرق سنتها عمیقتر از مذهب است. گسترش اسلام در جوامع غیر عربی، اندک اندک از اختلاط سنت قومی با سنت مذهبی دین جدیدی سر بر میآورد که ظاهرش عربی و باطنش قومی است. مثلاً در هند، اسلام مدارا و مدیریت است. در تاجکستان اسلام تمکین و معاشرت است. در ایران اسلام تفرعن و نخوت است. و در افغانستان همانند زادگاهش اسلام بغاوت و خشونت است.
جغرافیای به نام افغانستان سرزمینی است که در قرنهای پیسین بر اثر سیاست حاکمان نابکار بستری برای ترویج فرهنگ جهل و عقده وخشونت بوده و درک سخیف از لذت و خوشی و زیبایی داشته است.
ریشه چنین پندارهای افراطی بر ظلم حاکمانی بنا یافته که با استفاده از تسلط فکری ملایان مردم را قانع، ترسو، صبور، تسلیم و آخرت خواه ساخته و خوشی و آسودگی را نتیجه غفلت معنی کردهاند. نمونه بارزش طالب قرن بیست و یک است.
اما ضرورتاً چرا تحت تأثیر تبلیغات قشری متعصب قرار میگیریم و حتی جرئت نمیکنیم از خود بپرسیم که به کدام دلیل جشن و شادمانی در بهار طبیعت گناه تصور گردد و حرام باشد؟ جشنی که آغاز با معناترین تقویم و حکایتگر گردش طبیعت است.
جشن نوروزی پایدارترین جشن فرهنگی و ملی ما آریاناییها است که ریشه در تاریخ و طبیعت دارد.
به جمشید بر گوهر افشاندند
مران روز را «روز نو» خواندند
سر سال نو هرمز فروردین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند
میو جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
فردوسی
جشن نوروز سر آغاز زیستن، بودن و شدن است. و باوری است بر رحمت الهی که بر تارک خشکیده هستی تابیده است.
جشن نو روز عظمت و رحمت لایزال الهی را در بستر طبیعت آشکار میکند و قدرت صنع الهی را به بهترین وجه نمایان میسازد.
آید بهار و پیرهنِ بیشه نو شود
نوتر برآورد گل اگر ریشه نو شود
زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو
زیباتر آن که در سرت اندیشه نو شود
منوچهری
نوروز منطق کسانی است که به زندگی پس از مرگ ایمان دارند و رستاخیز الهی را باورمند هستند.
نوروز شکوه هزاران ساله بر محور روایت زیبایی و آفرینش است و فلسفهای است که برای درک آن خرد و اندیشهی حقبین لازم است.
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
خیام
جشن نو روز شکوه عشق و محبت الهی است که قدرت خلق خداوندی را با زیبایی تمام بیان میکند
آمد بهار جانها ای شاختر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد مصر و شکر به رقص آ
مولانا
چنین جشنی چگونه ممکن است که حرام باشد در حالی که باور به وجود خدایی دارد که خالق تمامی آفرینش است خدایی که از هست نیست میکند و از نیست هست میکند.
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
خیام
جشن نوروز مبارک و خوش یمن جنشی است که پیام بیداری و فرزانگی را دارد.
نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشی
که بسی گل بدهد باز تو در گل باشی
حافظ
لذا ما میراثداران هویت فرهنگی نوروز، آمدن نوروز را هر ساله به فال نیک میگیریم و طراوت سبز بودن را عاشقانه جوانه میزنیم.
آمد بهار ای دوستان منـزل ســـوی بستان کنیم
گــرد غــــریبان چمـــن خیـــزید تــــا جولان کنیم
آمد رســـولی از چمـــن کاین طبل را پنهان مزن
ما طبل خـــانه عشق را از نعـرهها ویــران کنیم
بشنـــو سـمـــاع آسمـــان خیـــزید ای دیوانگان
جانـــم فدای عــاشقان امروز جـان افشان کنیم
زنجیـــرها را بر دریــــم ما هــــر یکـــی آهنگریم
آهـــن گران چـــون کلبتین آهنگ آتشــدان کنیم
آتش دراین عــالم زنیم وین چرخ را بـــر هم زنیم
وین عقل پا بر جانرا چون خویش سرگردان کنیم
مولانا
ط. ا. ح