فارسی زبانان و معضل بحران هویت در چارچوب نام جعلی افغانستان

نوشته: دکتر.م. باختریان

سرزمینی که در آن زندگی می‌کنیم، از یک و نیم سده بیشتر نام (افغانستان) را به خود گرفته است. تاریخ امروزه ثابت کرده است که نخستین بار این نام را انگلیس های دور و نزدیک به این سرزمین به کار بردند و سرانجام در سال ۱۸۸۰ یا ۱۸۸۱ در ذیل معاهده هایی با عبدالرحمن خان ستمگر به نام اصلی این سرزمین تبدیل کردند و امروزه نام رایج آن شده است.

در صد سال اخیر در اثر برنامه های گفتمانی سیستماتیک، برای این نام تاریخ ساختند. ترانه ها سرودند. سرودهای ملی سروده شد و آنقدر گسترده شد که صدها شاعر پارسی زبان در اشعار شان به این نام جعلی یعنی افغانستان بالیدند.

نمونه معروف آن:

گر ندانی غیرت افغانی ام / گر به میدان آمدی می دانیم

حقیقت این است که در بیشتر از یک و نیم سده این نام جعلی و هویت جعلی برآمده از آن به آزمون تاریخ رفته است و ناکام برآمده است. این سرزمین در صد سال اخیر هیچ دستاورد تمدنی و فرهنگی ندارد ، حتی مصرف کننده فرهنگی تمدنی خوب نیز نبوده است.

امروزه این هویت، افغانی / افغانستانی همه‌اش ننگ شخصیت هر شهروند این سرزمین بالخصوص پارسی زبانان آن است. هر جا بروی این انگ زشتی و شرم با تو می رود و هر جا بروی نماد تروریسم، عقب‌ماندگی و زن ستیزی است.

امروزه گروه های فراوانی از پارسی زبانان با داعیه های حکومت غیرمتمرکز و فدرال طلبی در چارجوب یک جعل کلان بنام “افغانستان” مبارزه می کنند، پرسش ما از این بزرگان و مبارزان این است که بحران هویت تان را چگونه حل می کنید؟

بحران هویت در زیست هویتی با نام افغانستان چند مشکل دارد:

۱. قبول این نام رد پارسی زبان بودن ( تاجیک، هزاره، تاتار ، سادات، عرب ، ایماق و … ) است، چرا که ،،افغان بودن،، یک هویت نژادی نیست، بلکه یک هویت زبانی است، یعنی هر کس با زبان افغانی سخن بزند،  او یک افغان است. هر کس با این هویت افغانی زندگی کند، پذیرفته است که یک پارسی زبان نیست و با انتخاب خود اضمحلال و نابودی زبان خود را امضا کرده است. شما روند نابودی زبان پارسی را از ننگرهار تا غزنی و کندهار و … نگاه کنید.

۲. پذیرفتن هویت افغانی، به این معناست که شما تاریخ و فرهنگ پشتونی را با خود حمل می کنید، چون افغان باید به فرهنگ پشتونوالی افتخار کند. در حالی که این فرهنگ ، ننگ فرهنگی است، نه افتخار فرهنگی.

۳. پذیرفتن این هویت، به معنای پذیرش فرهنگ تروریستی و ویرانگری است. شما هر جا که بروید، با شنیدن این نام انگ تروریسم را بر شخصیت و هویت شما می زنند.

در بیست سال اخیر جنبش روشنفکری هویت طلبانه پیشنهاد کرد که ما را “افغانستانی” بگویید ، نه افغانی.

واقعیت این است که این راه حل نیست، فقط خویشتن را فریب دادن است، چرا که افغانستان ، یعنی سرزمین افغان ها/ پشتون ها. به جز این معنای دیگر ندارد، مگر اینکه خود را فریب بدهیم. (افغانستان = افغان + ستان). افغان نام مشخص قوم پشتون، ستان به معنای سرزمین. پس دیگر چی معنا دارد.

راه حل دیگر، تغییر نام این کشور است، به خراسان و یا هر نام دیگر.

اما کار کردن در چارچوب افغانستان به معنای پذیرفتن عدم تغییر نام است. پشتون ها چون این نام را برگ برنده خود درسیاست می دانند، بنابراین هیچگاه برای تغییر نام آماده نخواهند شد.

هر کسی در چارچوب افغانستان زیست و مبارزه کند تا زنده است در بحران هویت خودشناسی تاریخی، فرهنگی، تمدنی، زبانی، نژادی، قومی و حتی مذهبی، عرفانی خواهد داشت.

بخواهد و نخواهد، این بحران او را رنج خواهد داد.

پس مبارزه در چارچوب افغانستان راه حل بحران هویت نیست، بلکه راه حل عبور از پارادایم و چارچوب افغانستان است و رفتن به پذیرش بیانیه حق تعیین سرنوشت اقوام پارسی زبان و مبارزه برای تشکیل کشور مستقل پارسی زبانان است.

من به جز این راه حلی دیگری را نمی شناسم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *