نگارنده: فیاض بهرمان نجیمی
- نخست طالبان
طالبان نماد حقیقی و ساختارمند فاشیسم قومی افغانی/پشتونی اند. نگاه به طالبان نباید در حد یک منظومه از ملا های دیوبندی قرون وسطایی باشد. بلکه این گروه آن چماق بزرگ میباشد که پس از هویتسازی افغانی در دهه ۱۹۳۰ آغاز گردید.
اینها کلیت آرزوها و برنامههای محمود طرزی، شاه امانالله، محمد هاشم، محمد داود، محمد نعیم، عبدالمجید زابلی، نور محمد تره کی، حفیظ الله امین، گلبدین حکمتیار، محمداشرف غنی و قشر بزرگ روشنفکر متعصب پشتونتبار میباشند که تسلط مطلق پشتونها در همه ردههای قدرت و حاکمیت را میخواستند.
تصادفی نیست که بهجز از یک حلقه کوچک پشتونتباران بیمار نوستالژی قدرت، در کل تمام سیاستگران تا دانشآموختههای پشتونتبار سوا از اینکه دیروز از کدام ایدئولوژی نمایندگی میکردند و یا در فرهنگ پارسی پرورش یافته بودند، از طالبان به گونه مستقیم و غیرمستقیم حمایت میکنند و در برابر جنایات آنها ساکت استند.
این سکوت چیزی جز نشانه از همسویی و همدلی با طالبان نیست!
برای ملا های طالب و طالبهای نکتایی پوش دیروز نخست ایدیولوژی فاشیستی پشتونی اهمیت دارد و بعد دین.
به یاری رسانههای اجتماعی و اطلاعاتی روشن گردید که قرائت طالبان از دین بنیاد پشتونی دارد. دین طالبانی تنها یک چماق است برای کوبیدن بر فرق غیر پشتونها.
رسانههای غربی حامی طالبان این را میدانند و نیز آگاهاند که روی حقیقی چهره طالبان فاشیسم پشتونی است، اما از کنار آن میگذرند و میکوشند اذهان عمومی را با نسخههای کهنه تروریسم یا رادیکالیسم منحرف سازند.
مؤلفه جدید ایدئولوژیک جهان ناسیونالیسم مذهبی است و طالبان ممثل آن میباشند.
توضیح بالا بههیچوجه با حضور ساخلو های غیر پشتون در ردههای طالبان در تناقض نیست؛ زیرا روی دیگر سکه قومی طالبان باندتیسم و مافیاگری است.
باندهای مافیایی ـ مذهبی غیر پشتون در زیر چتر طالبان مصئونیت جنایی یافتهاند. اگر بهدقت به تسلیمیهای تاجیکها و ازبکها در شمال نگریسته شود، دیده میشود که سرگروههای این دستههای قومی ـ جنایی تعلق به باندهای مواد مخدر دارند. اینها گروههای قومی مسیرهای انتقال مواد مخدر به خارج را از بدخشان تا بادغیس در کنترول دارند و یا هم در کشت و تولید مادهای به مثل چرس یا زمرد دست دارند ـ نمونه پنجشیر.
این گروههای غیر پشتونتبار که برای طالبان میجنگند، در اصل از منافع اقتصاد جرمی شان حمایت میکنند نه وابستگی قومی. برای این گروهها قوم وجود ندارد و بتهای شان سرمایه است.
مردمان نادار غیر پشتون از روی مجبوریت و برای بقا یا به چنین باندها میپیوندند و یا هم با داعش خراسان یکجا میشوند. در هر حالت گوشت دم توپ سیاستهای فاشیستی طالبانی و یا داعشی میشوند.
فراموش نشود که نظارت بر همه فعالیتهای اقتصاد جرمی طالبان را مافیای مواد مخدر پاکستانی به عهده دارد.
در یک جمعبندی:
ـ تمام پشتونتبار ها از متعصب قومی و فاشیستی تا لیبرال با طالباناند؛
ـ اکثریت پشتونهای مافیایی با طالبان متحدند؛
ـ و بالاخره اکثریت مطلق پشتونهای مذهبی با طالباناند.
آمیزش سه گروه در یک حلقه باعث شده که قدرت پشتونها به گونه استثنایی تاریخی شود ـ پشتونیسم یعنی طالبانیسم و طالبانیسم یعنی پشتونیسم!
پشتونهای برون از این حلقه وجود ندارد. اگر وجود دارد صدای آنها شنیده نمیشود.
اصل، صدای طالبانی است که طنین خواستهای افغانی/پشتونی میباشد. هم غرب و هم شرق این صدا را خوب میشناسند و میشنوند.
هردو جناح رقیب بینالمللی در تخته شطرنج آسیای میانه بزرگ میکوشند با پَر طالبان بازی کنند و هردو بهگونه همسان این لقمه شان را در حفظ هژمونی افغانی/پشتونی میبینند.
برنامههای ایالاتمتحده آمریکا، اتحادیه اروپا و بریتانیا کمتر تفاوتی با برنامههای روسیه و چین در مورد طالبان دارد ـ صرف منافع متناقض است.
***
دوم مقاومتگران ضد طالب
سیاستگران و بخش بزرگ خواص و عوام پارسیزبان ـ تاجیک و هزاره ـ این واقعیت را که رویای حاکمیت خالص فاشیستی پشتونی پس از صدسال به وقوع پیوسته است بهخوبی میدانند ولی از شرم یا ترس جرئت بیان آن را به مردم خویش ندارند.
در دو حلقه شناختهشده ـ جبهه مقاومت ملی و شورای مقاومت ملی ـ چیزی برای دفاع از منافع غیر پشتونها بهویژه پارسیزبانان دیده نمیشود. اینها خواست جوانان آگاه پارسیزبان را که پیام جنبش راهبردی حق تعیین سرنوشتشان را دریافت نمودند و خواستار گرفتن سرنوشت به دست خویش هستند، نادیده میگیرند.
قوم کشی، نسلکشی، تصفیه قومی و تغییر دموگرافیک مناطق غیر پشتونی شمال نیز نتوانسته وجدان خفته آنها را تکان بدهد.
برعکس هردو حرکت بیشتر علاقمند هستند تا با پشتونتباران راندهشده از قدرت را برای تداوم حاکمیت افغانها/ پشتونها با خود داشته و با آنها همدلی و همسویی کنند.
افغانستان شمولی و تقسیم قدرت بخش اصلی برنامه هردو حلقه است.
بخش بزرگ از روشنفکران پارسیزبان نیز در این راستا تبلیغ افغانستان شمولی میکنند و در واقع بلاگردانهای تداوم حاکمیت افغان/پشتوناند.
در نهایت دو حلقه سیاسی موجود غیر پشتونها پیشازاین که به داعیه مردم خویش بیندیشند، در تلاشاند تا با قدرتهای بزرگ خارجی برای راهیابی و سهیم شدن به قدرت با طالبان چانهزنی و معامله کنند ـ اصل مردم شان هیچ!
قدرتهای بزرگ منافع خودشان را تعقیب میکنند. بازی «غرب» با «شرق» در برابر دو جبهه مقاومت چیزی شبیه بازی با طالبان است، با یک تفاوت که طالبان همین اکنون به یاری ایالاتمتحده آمریکا و متحدان آن از نظر نظامی خیلی قویاند و جبهههای مقاومت ضعیف.
- با ملت خویش نباید بازی کرد. جنگ کنونی در جغرافیای پارسیزبانان یک جنگ قومی و فرهنگی است.
- اتکا به مردم منبع قدرت و پیروزی ماست.
- باید به ملت پارسیزبان منافع شان نشان داده شود.
- باید به آنها یاد داده شود که راه نجات آنها از تحقیر، کشتار و نابرابری تنها از مسیر پایان دادن به سیطره حاکمیت پشتونتباران ممکن است.
- نیل بدان از طریق برگشت به هویت، تاریخ و فرهنگ پارسی ممکن است.
- بازی در میدان بیگانه سادهلوحی میباشد که جز باخت حتمی چیز دیگری ندارد.
- قدرت پارسیزبانان با ایدیولوژی پارسی در پیوند است.
- به ایدیولوژی هویتی پارسی باید اهمیت زیاد قایل شد.
- هرگاه ایدیولوژی پارسی محور هویتی ایجاد شود آنگاه بسیج عمومی مردمی صورت گرفته میتواند.
- قدرت مردم بیانتها و شکستناپذیر است.
جنبش راهبردی حق تعیین سرنوشت برای پارسیزبانان این درفش را بلند نموده و در آینده پاسخهای بایسته برای نجات مردم خویش خواهد داد.