نوشته: آرتام. ا
زیست باهمی انسانها در محدوده خاص جغرافیای تشابهات رفتاری و فرهنگی فراوانی را در بین افراد ایجاد میکند و افرادی که در طول زمانهای طولانی با همدیگر بافت فکری و فرهنگی یافتهاند اجتماع را میسازند.
امروزه جامعهای را نمیتوان یافت که از نظر نژادی، قومی و زبانی مختص به یک قشر خاص باشد، اما تحول و دگرگونیهای فکری تمدنی و فرهنگی، اقوام مختلف، نژادهای مختلف و زبانهای مختلف را تحت یک جامعه سامان داده و علایق فکری و فرهنگی را در بین گونههای مختلف انسانهای یک جامعه مشترک ساخته است، طوری که وطن یعنی همان محدوده جغرافیایی خویش را چون خانه مشترک دانسته و جهت رشد و پیشرفت این خانه، صادقانه با همدیگر زحمت میکشند و مسئولیت میپذیرند.
بنابرین کشورها که متشکل از محدوده بزرگتر اجتماع انسانیاند، از قومها، نژادها، زبانها و عقیدههای مختلف تشکیل گردیدهاند که در بافتار جامعه خویش بهنحوی پیوندی را گره زده است و بیشتر بر منفعت کشوری وابسته شدهاند.
مسلم است که دلایل متعددی مبنی بر واحدشدن و متحدشدن جوامع وجود دارد و جامعههای انسانی در دگرگونیهای اجتماعی سعی بر تعالی ارزشهای عمومی کردهاند یعنی هر جامعهای در پرورش انگیزههای فکری و ذهنیت اجتماعی و نهادینهکردن فرهنگ همدیگرپذیری توجه شایانی کردهاند و زحمات طاقتفرسایی را متقبل شدهاند.
چنانچه برای ملت شدن زمینه رشد فکری و عقلانی، درک اجتماعی و مدنی، همدیگرپذیری و همگرایی، تحمل و مدارا را ایجاد کردهاند.
اگر ملتی در طول تاریخ نتوانسته تعلقات مشترک اجتماعی را حفظ کند و ذهنیت همدیگر پذیری و تحمل اجتماعی را ایجاد کند،
لاجرم در طی مدتی نتوانستهاند باهم زیست کنند و مجبوراً راه تجزیه را پیمودهاند و در حدی به فدرال روی آوردهاند.
امروزه بیشترین کشورهای اروپایی مساحتی بینهایت کوچک دارند، اما در کمال رفاه اجتماعی و حکومت قانونی در خدمت مردم، زیست سعادتمندانهای دارند و تعدادی از کشورها که وسعت جغرافیاییشان را حفظ کردهاند، در مسیر فدرال جریان یافتهاند و حکومت فدرالی را تجربه میکنند.
اما جغرافیای به نام افغانستان سرزمینی دردمند و پرآشوب که در بستر اجتماعی خویش تضادهای مختلف اجتماعی را هر ازگاهی به شکل خشن و غیرعادلانه تجربه میکند نیز متشکل از اقوام، نژادها و زبانهای مختلف است که مهمترین نقطه اشتراکیشان عقیده دینی و اسلامیشان میباشد، اما در روند ملتشدن همیشه لنگان بودهاند.
با وجودی که اسلام دینی است که خیر را در صلح میداند، و اشد تأکید بر برابری عمومی، برادری اجتماعی، عدالت همگانی و محکومیت برتری دارد؛ اما در ایجاد فضای همدلی و همدیگر پذیری در جامعه ما دستخوش غلط فهمی شده است و پیامهای اصیل اسلامی در فهم عمومی جامعه ما مخدوش گردیده است؛ زیرا فهم کمتر و اعتقاد عمیقتر سبب افراطیت در باور تعداد بسیاری از افراد جامعه گردیده و افراطیت اجتماعی در محدوده حلال و حرام احکام فقهی محدود شده و اسلام منحصر به اعمال عبادی شخصی در حد ثواب و گناه خلاصه گردیده است.
جغرافیایی به نام افعانستان در طی سه صدسال تجربه ناکام حکومتداری و گروگانگیری قدرت توسط یک قوم خاص نتوانست در سایه اسلام اعتماد اجتماعی را فراهم آورد و در متن جامعه، فرهنگ برابری اجتماعی، عدالت همگانی، تحمل و همدیگرپذیری را نهادینه سازد؛
لذا تا امروزه سبب سقوط ارزشهای اجتماعی گردیده و کشور را به انحای مختلف به بحران کشانده است.
طبیعی است که تکروی قومی در این خطه سبب گردیده است که سیاست رهبری ناتوان باشد، فقر اقتصادی دوامدار گردد، فرهنگ اجتماعی مسخ شود و انواع نابسامانیهای اجتماعی که بر اثر لجاجت و برتری خواهی قومی صاحبان قدرت در این کشور رقم خورده است، هرروزه جامعه را بهطرف سقوط ارزشهای اجتماعی و فرهنگی بکشاند و هرروزه سیر پیشرفت اجتماعی را مختل کند؛ تا جایی که بیشترین افراد جامعه در قرن بیستویک که جهان به اوج فلک رسیده، از سواد ابتدایی خواندن و نوشتن محروم باشند و تمامی درگیری فکریشان پیدا کردن نان و سیر شدن شکم باشد.
این در حالی است که هیچ قومی در این کشور در آسایش فکری و اجتماعی قرار ندارد. اوضاع رقتبار اجتماعی بدون استثناء تمامی اقوام کشور را درگیر کرده است؛ حتی قوم صاحبان قدرت را در بدترین شرایط ممکن قرار داده است، چون تنها چیزی که در مفکوره قدرتطلبان تزریق گردیده، تصاحب قدرت مطلقه است نه رفاه اجتماعی و همگانی، در مفکوره صاحبان قدرت، بر طبل قومیت کوبیدن، نفوس قوم را زیاد جلوه دادن، مناطق مختلف کشور را با زور و ظلم در اختیار قوم قرار دادن، تنها تخته خیزی جهت استحکام و استمرار پایههای قدرت قومی است.
مسلم است که آگاهی اجتماعی سبب نابودی قدرت قومی میگردد و جامعه آگاه در برابر بیعدالتیها خاموش نمیماند، جامعه آگاه متعهد میگردد که حقوق تمامی اقوام را حفظ کند، ارزشهای اجتماعی عمومی را محترم بشمارد و تلاش کند تا تمامی افراد جامعه از حقوق مساویانه اجتماعی برخوردار گردند، یعنی در مجموع میتوان گفت: بیداری و آگاهی اجتماعی سبب از بین رفتن پایههای قدرت قومی میگردد و یکی از عمدهترین دلایلی که در جامعه ما هرچند سال یکبار دروازههای دانش را میبندند، ترس از آگاهی و بیداری اجتماعی است.
لذا جامعه ما بر اثر خیانتهای صاحبان قدرت که ناآگاهی را تعمیم میدهند در جریان عمومی خویش هرروزه ارزشهای فرهنگیاش را از دست میدهد، هرروزه در دامان افراطیت و غلط فهمی سقوط میکند و غلط فهمیها سبب بدنامیهای اجتماعی میگردد، هرروزه دگرگونیهای اجتماعی ما شکننده میشوند و هرروزه روابط اجتماعی ما ناپایدارتر میگردند.
زیرا بر اثر وضعیت منحط اجتماعی که حاصل بیکفایتیهای صاحبان قدرت طی دورانهای مختلف بوده، روح و روان عموم افراد جامعه ما شدیداً آسیبپذیر گردیده است و بیسوادی به اوج رسیده است؛ اما طرفداری و جانبداریهای سمتی در بین اقشار مختلف جامعه بیداد میکند، نفرتهای قومی شدیداً ناامیدی خلق میکند، نسل جوان و تحصیلکرده عمیقاً متعصب و قومگرا گردیده است، ارزشهای کشوری در محدوده قوم و منطقه پدری خلاصهشده است.
در چنین فضای بیاعتمادیها و غلط فهمیها دم از ملت واحد زدن آب در هاون کوبیدن است؛ زیرا هنوز هم گروه صاحب قدرت با لجاجت تمام تکقومی را تجربه میکنند در حدی که حتی حرف فدرال گفتن را تحمل ندارند، چه رسد به تجزیه! مسلم است که انگیزههای منفی اجتماعی که در جامعه ما نهادینه شدهاند، زمان نسبتاً طولانی را طی کردهاند، حال برای ایجاد اتحاد و همگرایی نیز زمان طولانی(در سایه حکومت مشروع) نیاز است که قطعاً از حوصله عمومی بیرون شده است؛ تحمل چنین حالتی و دوباره از نو شروع کردن، تکرار مکررات است و دایرهوار دور خود چرخیدن است.
پس چگونه ممکن است همدیگرپذیر بود درحالیکه زبان مادری غیر پشتونها از ادارات دولتی بهطور سیستماتیک حذف میگردد و با متکلمین زبان غیر پشتون با مهری رفتار میگردد؟! چگونه میتوان دم از اتحاد زد درصورتیکه لر و بر های برونمرزی را از خود بدانند، اما ساکنین اصلی این کشور را مهاجر خطاب کنند؟ چگونه ممکن است متحد شد درصورتیکه زمینهای مردم غیر پشتون ناعادلانه و ظالمانه در اختیار برونمرزیها قرار میگیرد؟
چگونه ممکن است یکجا شد درحالیکه ارزشهای اجتماعی قومی را محو میکنند و فرهنگ نیاکان را کفر تلقی میکنند؟
لذا با چنین نگرشهای سخیف و متعفن برتریطلبی، فدرال نیز ضامن رهایی از استبداد فکری آلوده به برتریطلبی قومی نیست و فقط میتوان با تجزیه آسوده شد!