خرد ورزی های پارسی زبانانه
نوشته: داکتر محمد باختریان
ملت سازی یک امر مدرن است. در جغرافیای جعلی بنام افغانستان، از زمان عبدالرحمن خان ستمگر با ایدئولوژی پشتونیسم و راهبرد ملت سازی افغانی، فرایند ملت سازی آغاز شده است. فرایند ” افغانی سازی” بار بار با مقاومت اقوام دیگر روبرو شده و با شکست و وقفه دوباره کار خود را آغاز کرده است.
امروز که امارت طالبانی راهبرد عبدالرحمان خانی و نادرخانی “افغانی سازی” کشور را با ایدئولوژی پشتونیسم دیوبندی به شدت به پیش می برد، نمایندگان اقوام دیگر به گونه های متفاوت موقف خود در برابر شکست در برابر ملت سازی پشتونیسم دیوبندی را به نمایش می گذارند.
از آنجا که شاعران و ادیبان، سخنگوی اقوام ستمدیده هستند، مردم منتظر هستند که این بلبلان چه می سرایند.
در این روز ها “استعاره باغ با گل های رنگارنگ” دو باره تازه می شود. در این استعاره “جغرافیای افغانستان جعلی” یک باغ است و اقوام ساکن در این کشور به مثابه گل های رنگارنگ این باغ هستند که زیبایی باغ در وجود همه این هاست. بدون هریک از این گل ها این باغ زیبایی خود را از دست می دهد.
این ادیبان و شاعران که زبان ادبیات را وارد زبان سیاست می سازند، هیچ می دانند که سیاست با زبان واقعیت و قدرت سر و کار دارد، زبان ادبیات، زبان استعاره و تخیل است. ملت را هیچگاه نمی شود با تخیل ساخت، بلکه ملت سازی در دنیای واقعی شکل می گیرد.
این ادیبان سیاسی هیچ از خود پرسیده اند که باغبان این باغ کیست؟ اگر استعاره باغ را پذیرفته باشیم، پشتون ها به عنوان باغبان این باغ تک رنگی را زیبایی می دانند، چند رنگی را زشتی می پندارند. آن ها قیچی به دست گرفته اند و گل های که نماد اقوام دیگر باشد را از تاریخ و فرهنگ حذف می کنند. با بیل و کلنگ سیاست و استعمار خارجی و داخلی، این گل ها را به تدریج از بیخ و بن می کنند و در گورستان تاریخ، این گل ها را می سوزانند.
استعاره دومی، استعاره رنگین کمان است، یعنی اقوام جغرافیای جعلی افغانستان، رنگ های یک رنگین کمان هستند و رنگین کمان ملت را شکل داده اند، بدون این رنگ ها رنگین کمان از هم می پاشد.
این ادیبان سیاسی هیچ از خود پرسیده اند که رنگین کمان یک رخداد کیهانی پایدار نیست، بلکه یک رخداد آنی و زودگذر است، در حالیکه ملت سازی یک امر پایدار است.
حقیقت این است که ملت سازی در دنیای مدرن از اروپا تا آمریکا تا آفریقا و آسیا با سیاست و قدرت رابطه مستقیم داشته است. قوم غالب در هر یک از کشورها در فرایند تاریخی ملت سازی زبان خود را زبان ملی، فرهنگ خود را فرهنگ ملی، قوم خود را باشنده تاریخی اصلی و... اقوام دیگر را اقوام مهاجر، اقلیت و تابع قوم غالب و رعیت بدون حق تثبیت کرده است.
اقوام مغلوب در این روند جدا از دو راهبرد، راه دیگری در پیش ندارند:
راهبرد نخست، اثبات خویشتن با قدرت و شکل دهی راهبرد ملت سازی کثرت گرایانه است. در افغانستان جعلی در بیست سال جمهوریت، این صدا ها بلند شد، اما در همکاری با استعمار غربی به شکست مواجه شد و با آمدن طالبان شکست قطعی را قبول کرد. در این راهبرد نام کشور، تاریخ کشور، سرود ملی، نماد های فرهنگی، زبان ملی از آن پشتونیسم شد. زبان ها و نمادهای فرهنگی اقوام دیگر فقط به رسمیت شناسی محلی را به دست آوردند. سرانجام به تدریج نابودی سیاسی را پذیرا شدند.
راهبرد دوم، راهبرد جنبش حق تعیین سرنوشت است. در این راهبرد فرض بر این است که پشتون و پشتونیسم تعامل کثرت گرایانه را پذیرا نیست، فقط یگانه راه جدایی از از این قوم و این ایدئولوژی و تشکیل ملت پارسی زبانانه همراه با اقوام متحد است.
آری، تاریخ آینده خواهی نخواهی شکل می گیرد، به خوبی نشان داده خواهد شد که استعاره های ادبی برای ملت سازی در گلوی ادیبان سیاسی خشک خواهد شد، اما راهبردهای واقعی ملت سازی از زبان قدرت و سیاست ماندگار خواهد ماند.