نگارنده: احمد رشاد میرزاده
این جستار را برای آن مینویسم تا ناگفتههای یک پارسیزبان اصیل و یک هویت شناس پابند به ارزشهای زبان مادری و فرهنگ کهن و پربار پارسی، را با لفظقلم بیان نمایم. در همین حال این نوشته فریادی از گلوهای بیصدای پارسیزبانان و غیر افغانهای جغرافیای به نام افغانستان است که هرروزه بیشتر از دیروز در تنگنای هویتی، زبانی، فرهنگی و اجتماعی قرار گرفتهاند. رویهمرفته برای ایجاد جرقه مبارزه در وجود غیر افغانها هیچ وقتی دیر نیست و دیر نخواهد بود. پس میخواهم با این نوشته شما را به تفکر واقعبینانه در اوضاع جاری غیر افغانها دعوت کنم تا تصمیم برای مبارزه را بگیرید و برای بقای خود و نسل مابعد خود نهالی رستاخیز پارسیزبانان را آبیاری از جنبش خودی نمایید.
- مبارزه من از آنجا برخاسته است که زبانم را بیگانه خواندند، اجازه نداشتم واژه معنی دار دانشگاه را بجای واژه زبان غیر مادری ام بیان کنم و به زبان بیاورم. باید در میان واژههای زبان شیرین پارسی از واژههای زبان غیر مادری ام استفاده میکردم و به گفته خیلیها هنوز نیز این کار را باید انجام بدهم، تا در نظر دیگران یک شخص ملیگرا و وطندوست جلوه نمایم. هر موردی غیر از این بدون شک و تردید مهری از جنس تعصب و تبعیض، آن هم از نوع زبانی، برایم زده میشد و هنوز نیز میشود. این در حالی است که؛ هر شخص حق دارد در هر گوشهوکنار این دنیای پهناور به زبان مادری خود تکلم کند و حرف بزند.
- مبارزه من از آنجا برخاسته است که وحدت ملی برای افغانها/پشتونها نزد قانون، اجتماع و سیاست تعریف متفاوتی داشت و دارد و برای غیر افغانها تعریف دیگر. آن زمان بود که از این وحدت ملی میانخالی و پوشالی حالم به هم میخورد و هنوز نیز به هم میخورد. باید برای اینکه مصلحتی کرده باشم، هویت خودم را تقلیل بدهم و خودم و دیگران را «افغان» خطاب کنم درحالیکه عقل سلیم و اندکی باسواد این حکم را میکند که «افغان» یعنی پشتون. من چرا باید خودم را «افغان» خطاب کنم؟ درحالیکه «افغان» نیستم. آیا یک افغان حاضر است خود را ازبیک یا هم ترکمن یا ایماق خطاب کند؟ آیا حاضر است خود را هزاره و تاجیک خطاب کند آیا حاضر است بجای استفاده از واژه پختون خود را تاجیک بگویید. آیا این را میتواند تحمل کند بجای اینکه وی را بگویند پشتون او را یک تاجیک یا هزاره یا پشهای خطاب کنند؟ این پرسشهای است که از بزرگ تا کوچک از سیاستمدار تا عالم دین از دانشآموز مکتب و مدرسه الی دانشجوی دانشگاه و از لنگوتهپوش الی نکتاییپوش افغان/پشتون به هیچ صورت برای آن جوابی ندارد و نمیخواهد آن را جواب بدهد و یا هم قبول کند. بلکه بهاصطلاح بالای غیرت افغانیاش نیز تأثیر نهایت عمیق عاطفی، احساسی، قومی و قبیلهای داشته و بخواهید یا هم نخواهید یا شما را طرد میکند یا هم به جنگ دعوتت نموده با شما وارد نزاع میشود.
- من از آنجا از واژه و نام افغانستان بهعنوان یک نام کوچک و مختص به یک قبیله و گروه خاص نفرت برایم خلق شده که در آن ذکری از دیگران نگردیده است و افغان یعنی پشتون و ستان نیز سرزمین و محل سکونت معنی شده است. پس جمع هر دو واژه یعنی سرزمین افغانها یعنی فقط از پشتونها برای پشتونها و مختص پشتونها آیا یک پشتون حاضر است با ما قرارداد انسانی نموده که چند وقتی نام این کشور را خراسان، تاجیکستان، هزاره ستان، یا ایماق ستان بگذاریم؟ آیا حاضر است فقط برای یک روز تحمل کند بجای افغانستان ما بگویم پس خراسان و در اسناد رسمی بنام تذکره یا کارت شناسایی یک پشتون درج واژه باختر، خراسان، یا هر موردی غیر از افغانستان گردد؟ آیا او حاضر است که بجای خطاب خود بهعنوان یک افغان/پشتون بگوید من شهروند باختر، خراسان، یا هر نام غیر افغانی دیگر هستم؟ اطمینان داشته باشید که جواب تمام این پرسشها برایتان منفی خواهد بود و او شما را با شدیدترین الفاظ ممکن یک متعصب یک قومگرا و یک شخص خلاف وحدت ملی، مخالف افغانیت و حتی مخالف اسلامیت (همان اسلامیت تعریف شده خود افغانها یا بهتر بگویم مدارس دیوبندی)، خواهد دانست و شروع به نفرتپراکنی بر علیه شما خواهد کرد.
پس، وقتی این طور است من چرا باید خودم و همنسلهای خودم را فریب قطع بهیقین داده و برایش خطاب کنم که بلی، ما افغان هستیم یا کشور ما افغانستان است (البته منظور از نام جعلی و تحمیلی افغانستان است). در کجای دنیا دیده شده که واحد پولی یک کشور همنام هم معنی واژهای باشد؟ که برای شهروندان آن کشور نیز خطاب میشود. درعین حال نام واحد پولی نیز «افغانی» باشد. خیلی عجیب است که گفته شود واحد پولیتان چیست و شما پاسخ بدهید افغانی. پرسش بعدی باشد که شما کی هستید و از کجا هستید؟ شما پاسخ بدهید افغان هستم و آن شخص بگویید خوب افغانی هستید؟ آیا کمتر این جملات را شنیدید؟ آیا کمتر خطاب شدید افغانی و آیا خودتان کمتر گفتید فلان مبلغ افغانی؟ آیا از خود تا حالی پرسیدهاید که افغان یعنی کی؟ افغان یعنی چه؟ افغانی چیست و افغانی کیست؟ شما بگویید و افغانها هم بگویند این یعنی چه؟ بار ادبی، و منطقی این موضوع در کجاست؟ آیا انسان و پول برابرند؟ آیا یک انسان میتواند نامش دالر، یورو، پوند یا هم کلدار باشد؟ آیا یک شهروند میتواند اسمش دینار، تومان، ریال، ین و روبل باشد؟ آیا به این اصل فکر کردهاید که ارزش معنوی انسان بودن چقدر در منطق این افغانیت و افغانبازی پایین آمده است؟
بدون شک شاید باری به نخاس (محل فروش حیوانات رفته باشید که گاو یا گوسفندی) خریداری کنید. آنجا در گفتگوی اول با صاحب یا فروشنده گاو یا گوسفند حتماً مواجه میشوید و بعد از دید خریداری به گاو یا گوسفند بدون شک پرسشتان در مورد قیمت یا ارزش این حیوان است. شما از فروشنده، خواهید پرسید. قیمت این گاو چند است؟ فروشنده برای شما پاسخ خواهد داد که ۱۰ هزار افغانی. بار ادبی را که این موضوع یا این مکالمه فروشنده با خریدار دارد، چیست؟ گاهی به این فکر کردید؟ بار ادبی و معنی آن، این است که ۱۰ هزار شهروند افغانستان را بدهید و در بدل آن یک گاو بگیرید.
حال باید به این نکته اندیشه کرد که تا کدام اندازه برای موضوع قبیلهگرایی و قومیت محوری افغان/ پشتونها ما باید تاوان بدهیم که تا روی واحد پولی نیز نام افغان را گذاشته اند و از جانب دیگر نیز تمام شهروندان را افغان خطاب میکنند و در گذرنامهها کارتهای شناسایی نیز نوشته اند که افغان. در همین حال در قانون اساسی نیز این مورد را درج نموده اند که همه افغان اند درحالیکه این طور نیست. پس کمی باید فکر کرد که آیا در کدام گوشهای از جهان میتوان کشوری را سراغ داشت که خطابکردن شهروند و واحد پولی یکی و یکسان باشد؟ اگر این مورد وجود دارد برای ما نیز بگویید تا بهتر بتوانیم بفهمیم.
سخن آخر:
پس به عنوان یک پارسی زبان با تاریخ و تمدن بلندبالا، بهعنوان یک غیر افغان که همیشه تحت ظلم و ستم بودید، باید مبارزه کرد و راه مبارزه هم تنها گرفتن تفنگ نیست. مبارزه حتی میتواند یک کلمه، عبارت، جمله یا هم یک دستنویس آگاهیدهی باشد. بلی شما هم میتوانید بدون تفنگ در جنبش پارسیزبانان و اقوام متحد و غیر افغانها مبارزه کنید راه آن ساده است و نکات را که اشاره کردم اول تفکر کنید بعد موارد پایین را رعایت کنید بدون شک مبارزهتان آغاز میشود و شک نکنید روزی ثمره و نتیجه آن را خواهید دید و خواهیم دید:
۱- خودتان را افغان خطاب نکنید.
۲- دیگران را افغان خطاب نکنید.
۳- همه را افغان خطاب نکنید.
۴- نگویید «ما همه افغان هستیم» باید این کنیم یا آن کنیم.
۵- اگر در خارج از کشور هستید بار بار نگویید اینجا «افغانها» هستند یا نظرتان چیست برویم سوپر مارکیت، بازار، غذاخوری و… «افغانها» (شاید آن جاها مربوط «افغانها» نباشد و یک غیر افغان مانند تاجیک، هزاره، ازبیک و…) صاحب آن باشد.
۶- در مصاحبهها، گفتگوها، تدریس، یا دانشجو بودن یا دانشآموز بودن در همه شرایط وقتی با شخص خارجی روبرو میشوید قبل آغاز بحثتان برایش بگویید: «از شما خواهشی دارم لطف نموده من را افغان خطاب نکنید!» این کار شما برای آن خارجی دو مفهوم دارد: یک- با این موضوع شخص مورد را نظر را وادار به فکرکردن میکنید که موضوع از چه قرار است و این طور توانسته اید شخصی را از کجفهمی نجات داده و یک قدم در راستای دیپلماسی فرهنگی و زبانی و هویتی گذاشته اید تا دنیا را بفهمانید که افغان بودن بر شما تحمیل شده است. دو- از جانب دیگر شخص را وادار به پرسیدن و تحقیق میکنید تا شخص بداند که در آن کشور بهجز از «افغانها» غیر افغانها نیز زندگی میکنند که پشتو زبانشان نیست و گند افغانی، و اتن لباس و رقصشان نیست.
۷- وقتی از شما پرسیده شد آیا شما افغان هستید برایش بگویید، من از افغانستان که شما میشناسید هستم؛ اما افغان نیستم؛ چرا که افغان یعنی پشتون من افغان نیستم من پارسیزبان (تاجیک و هزاره)، ازبیک، ایماق و… هستم.
۸- نگویید نان افغانی، نگویید لباس افغانی، نگویید آهنگ افغانی، نگویید هنرمند افغانی، چراکه چطور قابلی را شما غذای افغانی خطاب میکنید؟ چطور داوود سرخوش هزاره یا احمد ظاهر تاجیک را افغان یعنی پشتون میگویید چطور شما میتوانید من پارسیزبان پارسیزاده را افغان بگویید و هویت من را با یک کلمه تغییر بدهید؟
پس!
خدا آن ملتی را سروری داد – که تقدیرش به دست خویش بنوشت.