خردورزی های پارسی زبانانه
نویسنده: دکتر محمد باختریان
🌍در این دو سالی که گروه پشتونیست طالبان بر اوضاع سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی و نظامی میهن پارسی زبانان سلطه یافته اند، فرایند مشارکت پارسی زبانان و ترکان و اقوام دیگر به گونه واقعی آن در چارچوب نظام متمرکز جمهوریت با پشتون ها با شکست قطعی مواجه شد. این بار پشتونیست ها بعد از بیشتر از چهل سال توانستند که به صورت کامل بر سرنوشت تمامی اقوام به گونه ظالمانه با استعمارگری داخلی و در هماهنگی با استعمار خارجی مسلط شوند.
🌍صدای فدرال خواهی از سوی پارسی زبانان بلند شد و به گونه گسترده تر از دوران جمهوریت در میان اندیشمندان پارسی زبان جا پیدا کرد. در این میان ترکان نیز فدرال خواهی را تایید کردند.
هرچه از سلطه طالبان دیوبندی پشتونیست، بیشتر گذشت و ظلم معرفتی، اقتصادی و سیاسی و انحصارگرایی پشتونیستی و بدویت پشتونوالی آنان هویدا شد، روشنفکران از فدرال خواهی و زیست مشترک با پشتون و پشتونیست، ناامید شدند، چرا که تاریخ پشتون ها و پشتونیست نشان داده است که آنان به هیچ قرارداد اجتماعی و هیچ گونه قانون اساسی مبتنی بر مشارکت سیاسی مساویانه و عادلانه باورمند نیستند و از اقوام غیر پشتون به جز اطاعت و تسلیمی کامل و بردگی، به هیچ چیز دیگر راضی نمی شوند.
🌍در این میان جنبش حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان و اقوام متحد آن، پارادایم جدیدی را به اساس مبارزات راهبردی برای قرن ۱۵ خورشیدی و ۲۱ میلادی اعلام کرد که اساس آن را تحقق زیست سیاسی در چارچوب پارسی زبانانه و خروج از چارچوب پشتونی/ افغانی است که ممکن به جدایی طلبی از پشتون ها بینجامد.
🌍آخرین نظرسنجی نشان داد که دیگر پارسی زبانان به زیست مشترک سیاسی با پشتونیست ها و پشتون ها باورمند نیستند. چرا که چارچوب حکومت غیر متمرکز یا فدرالیسم و … عاقبت به سلطه ظالمانه پشتونیسم می انجامد.
🌍در این میان اعتراضاتی طرح می شود که شما یک بلست جغرافیا در اختیار ندارید، ادعای فدرال خواهی و جدایی طلبی دارید؟
🌍پاسخ ما این است که این پرسش یک مغالطه است، مبارزات سیاسی همیشه از جغرافیای مبارزه شروع نمی شود، ممکن است مبارزان از خارج جغرافیا مبارزه را شروع کنند و سپس به داخل جغرافیای اصلی مبارزه و سازمان سیاسی خود را گسترش بدهند.
🌍در این جا نمونه هایی از جنبش هایی سیاسی قرن بیستم یادآوری می شود که در بیرون از جغرافیای مبارزه شکل گرفتند، اما سپس به داخل میهن نفوذ کردند ، رهبری انقلاب را به عهده گرفتند و رژیم سلطه گر را سقوط دادند.
🌍یکم، جنبش اکتبر در روسیه که در نخست تئوری مارکسیسم لنینیسم را ارتقاء بخشيدند و يك سازمان سياسی متمركز را شکل دادند. در خلال شورش ها و انقلابات به خاطر داشتن نظریه سیاسی و سازمان سیاسی توانستند دولت تشکیل بدهند.
🌍دوم،مبارزات گاندی و همرزمانش از افریقای جنوبی شروع شد. نظریه سیاسی عدم خشونت و مقاومت منفی سامان یافت، سپس در قلب استعمار در لندن نفوذ کرد، آنگاه به داخل جغرافیای هند بریتانیایی نفوذ کرد و سرانجام استقلال هند به دست آمد.
🌍سوم، نظریه سیاسی ولایت فقیه در عراق توسط امام خمینی شکل گرفت. در فرانسه تدوین و گسترش یافت. سپس در داخل ایران نفوذ و گسترش پیدا کرد و سرانجام حکومت پهلوی را سقوط داد و نظام جمهوری اسلامی را جایگزین آن ساخت.
🌍چهارم، زمانى كه كودتاى هفت ثور رخ داد و سپس تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به میهن صورت گرفت. همه پیروان نهضت اسلامی در پاکستان بودند. رژیم کمونیستی وجب به وجب خاک میهن را با کنترل بسیار شدید در اختیار داشت. مجاهدین سازماندهی را شروع کردند و وارد خاک میهن شدند. جنگ چریکی شدت گرفت، سپس به جنگ جبهه ای تبدیل شد و سرانجام شوروی اخراج شد و رژیم کمونیستی از هم فروپاشید.
🌍از این نمونه ها در قرن بیستم فراوان اتفاق افتاده است، اما به چهار نمونه معروف و نزدیک به ذهنیت تاریخ هم میهنان بسنده شد.
🌍کسانی که داشتن جغرافیا، بدون داشتن نظریه واضح سیاسی و سازمان سیاسی را متقدم می دانند، به تجربه نسبتا کامیاب و نسبتا ناکام بن به رهبری مارشال محمد قسیم فهیم روبرو می شوند. بدین گونه که پشتون ها و پشتونیست ها با سازوکار های پشتونیستی مانند لویه جرگه و چارچوب پشتونیستی حکومت متمرکز به رهبری یک پشتون به قبر کنی پارسی زبانان و اقوام متحد آنان می پردازند و سپس دچار گودال تاریخ می پردازند.