نگارنده: احمد رشاد میرزاده

پناهنده و پناه‌جو به‌عنوان دو اصطلاح حقوقی بارها در کتاب‌ها، قوانین و مقالات علمی شرح و توضیح حقوقی شده‌اند و لازم نمی‌بینم آن‌ها را دوباره تعریف کتابی یا حقوقی نمایم. اما در این کوتاه نبشته می‌خواهم هر دو اصطلاح را در متن تمثیل افلاطونی یا «داستان فیل» مولانا توضیح کنم. این پناهندگی و پناه‌جویی از جنس دیگر است که ماهیت روانی – اخلاقی خودفریبی و افسون زدگی دارد.

در میان شهروندان جغرافیای به نام افغانستان پناهنده کسانی‌اند که خود و شخصیت، آرمان و آرزو و حتی مبارزه ناکرده‌ی شان را در پناه چند دروغ، چند جعل و چند اصطلاح، گذاشته‌اند و در پناه آن همیشه خود و دیگران را – قطع به‌یقین – فریب داده و می‌دهند. این پارسیان فریب‌خورده‌ی پناهنده تا آن حد غرق در چرخ «اتن افغانیت» و زرق‌وبرق «گند افغانی» گشته‌اند که از شناخت اصل و ریشه و نیاکان خود بازمانده‌اند.

ذهن این فریب‌خوردگان پارسی‌زبان توسط پیروان «پته خزانه» آن‌قدر دقیق و حساب‌شده بافت عنکبوتی گردیده که خود برای «افغانیت» پته خزانه شده‌اند و سرود «افغانیت و افغان‌گرایی» را طوطی‌وار در هر سکو و تریبونی تکرار می‌کنند و در تاریکی قصد شکار خفاش را دارند. این پارسیان آن‌قدر فریب‌خورده‌اند که حتی در سرزمین نیاکانی خود و در قلب تمدن کهن و بزرگ پارسی، خود را هنوز پیدا نکرده و همچنان پناهنده هستند و محصور در جزیره دور باطل افغان، افغانستان، بین‌الافغانی، افغانستان شمول و ده‌ها مورد چرندیات جعل و فریب دیگر.

اما پناه‌جو همان‌های هستند که در پناه وحدت ملی خودخوانده و خودساخته دیگران، در طول سالیان پسین پناه‌جو بوده‌اند و با این خودشیرینی‌هایشان حق نسل‌اندرنسل پارسیان آن جغرافیا را تلف کردند و دیگران به‌سادگی آن حق را پایمال کرده و امروز زبان، هویت، فرهنگ و حتی جا و مکان ما را نیز از ما گرفته و می‌گیرند. ولی اینان هنوز در همان وحدت ملی خون‌آشام پناه خود را می‌جویند و می‌خواهند با همان دور باطل مجدد سقفی بسازند تا مِثل برده‌ها، برده باشند و برای تحکیم حاکمیت هرچه بهتر و بیشتر «افغان و افغانیت» بالای خود و مردمان خود، مثمرثمر واقع شوند.

اما عزیزان، فریب‌خورده باید بدانند که!

اگر «مجنون» شوید و برای بادیه‌نشینان، صحراگردی هم نمایید، شما از آن قبیله نیستید و نمی‌شوید، اگر «فرهاد» شوید و برای تبرک جمال «افغانیت» کوه‌کنی کنید، باز هم از آن قبیله نیستید و نمی‌شوید.

به ندای مولانای بزرگ باید برگشت: «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش – بازجوید روزگار وصل خویش».

یک‌بار برپا شوید و شجاعت کنید و جبن و ترس را کنار بگذارید تا خود صاحب سرنوشت خویش شوید!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *