نگارنده فیاض بهرمان نجیمی
در جمع از پدیده های شوم حضور ۲۰ ساله آمریکایی ها و غربی ها در جغرافیای به نام افغانستان می توان از گسترش فردگرایی (اندیویدوالیسم)، وابستگی به نهاد های غیر دولتی خارجی، تطمیع و فساد به ویژه در بین نسل جوان نام برد.
کشوری متشکل از ۶۵ درصد جوانان، نسل به شدت غیر ایدئولوژیک، وابسته مادی و معامله گر در اشتراک قدرت را در خود پرورش داد، که به جز از منافع شخصی و خدمت به پروژه های خارجی کمترین احساس، فکر و اندیشه برای ایجاد تغییر داشت ـ در باره نظریه بدیل در راستای رهایی اصلا حرفی در میان نبود. اگر بعضی حرکت های سیاسی اینجا و آنجا پدید آمد، گذرا بود و بی هدف!
گرایش به تغییر سیاسی و اجتماعی به ویژه در بین نسل جوان پارسی زبان و ترک زبان به گونه گسترده کم بود. اکثریت آن ها با داشتن فرهنگ «حامی» و «مشتری» یا «پیری» و «مرشدی» با ور به رهبر گرایی، قاعد پروری و وابستگی به دیگر داشتند و بیشترین استعداد شان را در خدمت این یا آن فرد قرار می دادند که از امکانات مالی برخوردار بودند.
برعکس، نسل جوان افغان یا پشتون آموزش دیده در غرب و یا پاکستان به شدت برنامه محور و ناسیونالیست قومی بودند. این گروه هم در درون حاکمان جمهوری نقش برجسته داشتند و هم در میان طالبان برخاسته از مناطق قبایلی پشتونی دو سوی مرز دیورند. اکثریت جوانان پشتون در حاکمیت جمهوری، که اکنون به طالبان پیوسته اند در محیط خانوادگی افغانی با زبان افغانی پرورش یافتند و آمیزش آنها با غیر افغانها از یکسو ضعیف بود و از سوی در تلاطم مبارزه برای قدرت، از نظر غریزی پشتونیست رادیکال شدند و ادامه دارد. بخش از جوانان پشتون اصلا در فرهنگ پارسی بزرگ نشدند و در محیط محدود به مناسبات تربیتی و زبانی خانواده خویش باقی ماندند.
بدین لحاظ افغانیت برای بار نخست در نسل جدیدی جوان افغانها یا پشتونها به حیث یک ایدئولوژی قومی و نژادی به مثل نازیسم ظهور کرد، که هم در میان طالبان و هم نسل جوان برگشته از مهاجرت دوران جمهوریت همگون و برجسته بوده است.
این ایدئولوژی تنها یک ارزش را به رسمیت می شناسد، پشتونوالی و حذف «دیگران».
اینها زیست باهمی با سایر اقوام و زبان ها را بر نمی تابد و دارای یک هدف یعنی تحمیل سیطره مطلق افغانی بالای دیگران از طریق در انقیاد درآوردن «دیگران» به حیث «بیگانگان» در جغرافیای جعلی به نام افغانستان می باشد.
شعار سست و بی پایه «برادری» قوم ها جایش را به برتری «خودی ها»ی پشتون در برابر «دیگران» تا مرز اضمحلال هویت های زبانی و فرهنگی «دیگر» داده است.
از این فرآیند به گونه دسته جمعی همه پشتونها بدون استثنا حمایت می کنند و نفع می برند. حتا برخی ها به گونه روشن ندای پایان قوم های دیگر را از طریق اخراج و مهاجرت اجباری سر می دهند.
از نظر ماهوی میان افغان و یا پشتون طالب و غیر طالب، کمونیست، لیبرال یا رادیکال مذهبی هیچ فرقی در موضوع افغانیسم و پشتونیسم وجود ندارد. همه دو روی یک سکه اند و در نهایت همه آب ها به یک دریای یعنی پشتونیسم فاشیستی می ریزد.
این واقعیت تلخ را اکثریت «شبه سیاسیان تاجیک و هزاره» یا نمی دانند و یا اگر بدانند نمی خواهند در برابر افغانیت و افغانیسم گپی بزنند، زیرا «ریگی در کفش» دارند. حتا پرشور ترین چهره های سیاستگر پارسی زبان هنوز هم طوق ننگین اسارت افغانستان را بر گردن خویش دارند!
اینها مردم را فریب داده و میدهند و مردم عادی روی شیطانی سکه های در ظاهر جبرئیلی آنها را دیده نمیتوانند!
هم طالبان و هم تمامی چهره های سیاسی پشتون های جمهوری و یا بدون جمهوری به خوبی می دانند که اکنون بقای بلندپروازی های پارسی زبانان که محصول مبارزه بیش از صد سال روشنفکری مبارزان ایستادگی بود، به آخر خط رسیده است و می شود سیاستگران خود خوانده آنها را کنار آب برده و دوباره تشنه برگرداند، چون اینها نه دارای طرح و برنامه سیاسی هستند و نه هوای بلند پروازی دارند، بلکه بیشتر بازیچه دست دیگران می باشند.
تصادفی نیست که در دو سال پس از سقوط، صد ها سازمان و انجمن مهاجران پسا جمهوریت در کشور های غربی به مثل قارچ از زیر زمین برون برآمدند ولی خیلی به ندرت می توان آن ها را نهاد های دارای هدف جدی دانست.
بیشتر اینها از طریق شبکه ها در تحت کنترل پشتونها فعالیت می کنند. زیادتر آنها فکر می کنند که در غرب از طریق انجمن ها هم در کشور میزبان و هم آینده در جغرافیای به نام افغانستان حتا در زیر سیطره طالبان به جایی و کاری خواهند رسید.
داستان ها و جلسه بازی های اخیر نشانه های بارز از این وضعیت است.
***
خلاصه آینده تاریک و نگران کننده در پیش رو است.
چنین به نظر می رسد که اکثریت مدعیان رهبری تاجیک ها و هزاره ها نه واقعیت های موجود داخلی را درک کرده اند و نه هم مسیر تغییر تحول های جهانی و منطقه ای را.
هم انقطاب قومی و زبانی در حال وقوع در داخل را نمی بینند و یا کتمان می کنند و هم تغییر جابجایی قدرت در جهان و منطقه را.
هردو وضعیت برگشت ناپذیر می باشند!
در داخل، پشتون ها از وضعیت انقباض به سوی انبساط به سرعت در حال حرکت اند. دیر یا زود دو سوی مرز را فرو می ریزانند و بخش بزرگ پشتونها به سوی شمال یعنی حوزه پارسی زبانان و ترک زبانان سرازیر خواهند شد.
رویای ایجاد افغانستان بزرگ در حال تحقق است!
این را هر کس اگر نمیداند، در واقع سیاستمدار نیست.
برگشت به فضای بُن اول که ناشی از یک اجماع جهانی بود، دیگر ممکن نمی باشد. آن زمان که نیرو های غیر افغان ـ تاجیک، هزاره و ازبک ـ هرچند از نظر نظامی قدرتمند ولی نتوانستند قدرت شان را حفظ کنند و در کوتاه مدت خلع قدرت و به حاشیه رانده شدند، امروز که نه آن امکانات را دارند و نه هم حداقل سازمان های نظامی و سیاسی را، پس باید با صراحت گفت که وضعیت اقوام غیر پشتون به ویژه پارسی زبانان نگران کننده و اسفناک است.
چسبیدن به برنامه های غرب محور تنها یک بازنده دارد و آن پارسی زبانان می باشند.
این که گروه های بی تدبیر، بی برنامه و بی سازمان سیاسی پارسی زبان از شکست سنگین پسا طالبانی ۲۰۰۱ هنوز نیاموختند، دیگر هیچگاه نمی آموزند.
[هرکه ناموخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار / رودکی]
به هیچ نشست از جمله جلسه اخیر در ویانا نباید امید بست. اینگونه نشست ها تنها برای تکمیل پروژه های چند نهاد استخباراتی خارجی به هدف بهبود بخشی به استراتژی های آینده مفید است.
ژئوپلتیک منطقه به شدت دچار دگرگونی شده است؛ دیر یا زود «رهبری ارکستر» نیز به هدف راندن کامل غرب تغییر خواهد کرد.
جایگاه پارسی زبانان درین گیر و دار ها در کجا خواهد بود؟
این پرسش را نیرو های موجود نه تنها پاسخ داده نمی توانند بلکه برای آن حتا کارکوچک هم انجام نخواهند داد!
پس چه وضع را انتظار باید داشت؟
دو احتمال برای پارسی زبانان در کوتاه مدت باقی می ماند:
۱ـ نابودی مکمل بر اساس پروژه طالبانی
۲ـ یا پذیرش نقش درجه دو در یک سناریوی دیگر برای افغانیسم
در هر دو حالت باید تقصیر تداوم اسارت پارسی زبانان را به گردن طیف وسیع از چهره هایی انداخت که تحول ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی منطقه ای و جهانی را درک نمی کنند و تنها چشم به سوی آمریکا و متحدان آن دوخته اند.
اینها به جای همسویی با به اصطلاح «جنوب گلوبال» باز هم دست به دامن «شمال» استعمارگر نگه میدارند.
یگانه بدیل را جنبش حق تعیین سرنوشت برای پارسی زبانان مطرح کرده که در بیانیه راهبردی آن بازتاب یافته است.