سند راهبردی دوم جنبش حق تعیین سرنوشت برای پارسی زبانان در جغرافیای باختریان
پس از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ ، حاکمیت «لیبرالی» بر جغرافیای جعلی به نام افغانستان آغاز شد، یکی از پیامدهای این حاکمیت، تهی کردن پارسی زبانان از ایدئولوژی بود. پارسی زبانان (تاجیکها، هزارهها، عربها، سادات و …) که بیشترین جمعیت شهرنشین را در جغرافیای افغانستان جعلی شکل می دهد، در پرتو حاکمیت لیبرالی از ایدئولوژی تخلیه و تهی شدند، چون آنان به هویت فردی شهروندی در سایه آرمان دموکراتیک دل بسته بودند. روزنامه های پارسی زبانان، بیشترین فراهم آورندگان هویت شهروندی فردی شدند.
پرسش اصلی این است که چرا پارسی زبانان امروزه پراکنده و متفرق هستند و در برابر آن، پشتو زبانان وحدت دارند و زیر درفش رهبران متفاوت سلطنتی، کمونیستی، پشتونیستی و طالبانیستی جمع می شوند؟
پاسخ این است که پراکندگی پارسی زبانان، ناشی از تخلیه شدگی و تهی بودگی ایدئولوژیک آنان است. اگر آنان خود را با ایدئولوژی جدید تغذیه نکنند، پراکندگی و چنددستگی محل گرایانه، آنان را روز تا روز پارچه پارچه خواهد ساخت و در کام اژدهای پشتونیسم فرو خواهد بُرد.
پارسیسم عبارت از ایدئولوژی جدیدی دارای پایه های فلسفی، علمى، حقوق بشری و دینی برای اندیشه حق تعیین سرنوشت می باشد که به هدف ایجاد وحدت پایدار پارسی زبانان ـ متشكل از قوم های مختلف ـ در جغرافیای جعلی به نام افغانستان طراحی و مهندسی شده است.
پارسیسم یک راهبرد هویت ساز است نه ناسیونالیستی؛ زیرا پارسی زبانان یگانه ملتی است که به ایدئولوژی ناسیونالیستی جعلی نیاز ندارد. این ملت تکامل ملت شدن، مدنی شدن و شهری شدن را در عصر تاریخی سده های پیشا میلاد مسیح پیموده است.
نکات ذیل را به عنوان اصول، اهداف و راهبرد ایدئولوژیک خود ارائه می کند:
۱ـ زبان پارسی به مثابه زنجیره وصل و همبستگی: سال های سال است که از غنای ادبیات زبان پارسی و تاریخ برجسته و شعر فاخر آن سخن رفته است و در جهان هیچ کس منکر آن نیست.
ما امروزه باورمند به این هستیم که، زبان پارسی به مثابه نقطه وصل و همبستگی، پارسی زبانان، تبلیغ شود. پارسی زبان بودن، به یک هویت سیاسی تبدیل شود و سپس برای تقویت این هویت سیاسی، مایه های هویتی، فرهنگی، تاریخی و تمدنی، ادبی، علمي آن به کار گرفته شود.
این بدان معناست که پارسی زبان بودن، یعنی عضو یک ساختار سیاسی کلان بودن، یعنی در هر جای این کشور که یک پارسی زبان (تاجیک، هزاره، عرب، تاتار، ایماق، نورزی و …) را دیدی، احساس کنی که او عضو جامعه سیاسی (باهمستان) پارسی زبانان است، با او سرنوشت یکسان، منافع همسان و هدف بزرگ واحد را دنبال کرده بتوانی. هر گاه این حس در وجود ما تقویت شد، آنگاه است که زبان پارسی، به سطح یک ایدئولوژی ارتقا یافته است.
۲ـ تاریخ زبان پارسی به مثابه تاریخ مشترک پارسی زبانان: تمامی اقوام پارسی زبان، اقوام کهن این مرز و بوم هستند، از هر جایی که آمده باشند. هر کدام آن ها در برهه هایی سازندگان این تاریخ اند. هر که پارسی گفته، پارسی سراییده، پارسی نوشته، پارسی خوانده، و پارسی زندگی کرده، پارسی را ساخته است. هر کدام حلقه های این زنجیره تاریخ اند. هر کدام ساز خویش را زده و این آواز و آهنگ را تا امروز رسانیده است.
۳ ـ هدف عالی تشکیل کشور مستقل پارسی زبانان: پارسی زبانان از هر قوم و نژادی که باشند، بدون داشتن یک کشور مستقل پارسی زبان، نمی توانند هویت، فرهنگ، زبان و تمدن خود را به نمایش بگذارند. هر پارسی زبان، چه یک گروه، چه یک فرد و چه یک قوم و چه یک مذهب، باید تشکیل کشور مستقل پارسی زبان را هدف خویش قرار دهند. در غیر آن در چارچوب جغرافیای جعلی افغانستان، قوم کشی خواهند شد. نسل کشی خواهند شد. زبان کشی خواهند شد. هویت زدایی خواهند شد ، رعیت سازی خواهند شو و برده سازی خواهند شد. تاریخ گواه است و حکیم رودکی پارسی زبان چه زیبا سروده است:
هر که نامُخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
۴ـ راهبرد مشترک، راهکار های مختلف: استراتیژی کلان پارسی زبانان یکی باشد، یعنی طرح مرحله های کلان برای رسیدن به کشور مستقل پارسی زبان.
الف ـ مرحله تولید و تبلیغ ایدئولوژی مشترک حق تعیین سرنوشت،
ب ـ تلاش برای همگرا و هم سو ساختن گروه های مدنی، سیاسی ، قومی و مذهبی ، تجاری و آکادمیک پارسی زبانان به سوی این هدف،
پ ـ در کنترل گرفتن مناطق پارسی زبان تحت قیادت و ساختار پارسی زبانان در مناطق مختلف،
ت ـ آمادگی دفاع ممتد از این مناطق در برابر تجاوز ها و یورش های پشتونیست ها/ افغانیستها،
ث ـ در صورت مساعد شدن شرایط، اعلام استقلال کشور مستقل پارسی زبانان و تبیین ساختار سیاسی آن.
در این میان راهکارها می توانند مختلف باشند: راهکار های سیاسی، اقتصادی، فرهنگ، مذهبی با پشتوانه نظامی ….
۵ ـ داشتن دشمن مشترک تاریخی یعنی افغانیسم /پشتونیسم: تاریخ به خوبی گواه است که افغان/پشتون و افغانیسم/پشتونیسم قصد رعیت سازی، برده سازی و نابودسازی اقوام پارسی زبان را داشته است. تمامی اقوام از این دشمن ضربات هولناک و جبران ناپذیر تاریخی را خورده اند.
پس باید در درون و دل و نهاد و مغز تمام افراد، گروه ها و احزاب پارسی زبان، مفهوم [دشمن افغانیست/پشتونیست] جا بگیرد. نفرت باید تقویت شود. بی اعتمادی بر افغانیستها/پشتونیست ها در خط اول قرار گیرد. همه آماده تهاجم و تجاوز افغانیستها/پشتونیستها [هم سخت افزاری و هم نرم افزاری] در هر فرصتی باشند. اگر چنین اندیشه و احساس جانگیرد، حق تعيين سرنوشت، هیچگاه در درون ما نهادینه نخواهد شد.
۶ ـ اتحاد استراتیژیک با اقوام متحد: هدف ما ترک زبانان است. اوزبیک ها و ترکمن ها و …
آری، پارسی زبانان از سابقه تاریخی همزیستی مسالمت آمیز با ترک زبانان برخودار هستند. هیچگاه در درون این جغرافیا – افغانستان جعلی – هویت زدایی، و زبان زدایی و تاریخ زدایی از همدیگر نکرده اند.
اتحاد استراتیژیک، و زیست سیاسی مسالمت آمیز و به رسمیت شناختن همدیگر (پارسی زبانان با ترک زبانان) هم از نظر تجربه تاریخی ممکن و هم از نظر وضعیت موجود میسر است. ما نباید ترک زبانان را دشمن تلقی کنیم. درآمیختگی نژادی و زیستی و تاریخی و مذهبی و فرهنگی مان با ترک زبانان آنقدر فراوان است که اگر شکاف زبانی نبود، دعوای یگانگی و وحدت می کردیم.
ما خواستار یک کشور مستقل پارسی زبان با اتحاد ترک زبانان با یک نامی هستیم که همه در درون آن احساس همبستگی و سرنوشت واحد کنیم.
۷ـ یافتن عقب جبهه مشترک: پارسی زبانان می توانند دوستان خوبی برای غرب باشند اما غرب تا کنون، متحد استراتیژیک و قابل اعتمادی برای آنان نبوده است.
در هم تنیدگی فرهنگی، زبانی و … روابط پارسی زبانان و اقوام متحد آن در جغرافیایی بنام افغانستان با کشورهای آسیای میانه و ایران بخودی خود نشان از روابط عمیق و گسترده ای میان این ملتها دارد و این یک واقعیت است. آنها می توانند در یک تفاهم استراتژیک با آسیای میانه و ایران، تامین کننده منافع یکدیگر در سطح منطقه و جغرافیایی بنام افغانستان باشند.پشت جبهه پارسی زبانان و اقوام متحد آنان آسیای میانه و ایران است ـ اینرا بخواهند و یا نخواهند واقعیت چنین است. این ها باید به آسیای میانه و ایران بفهمانند که در اتحاد استراتیژیک با آن ها می مانند و منافع شان را تامین می کنند و آن ها نیز پشت جبهه قوی نظامی، اقتصادی، فرهنگی، و … را تامین کنند.
۸ ـ اجتناب از تبلیغ منفی عليه گروه ها و اقوام پارسی زبان: حق تعیین سرنوشت به ما این را می آموزاند که با کسانی که همسفر و هم سر نوشت هستیم، نباید عليه آن ها تبلیغ کنیم. نباید عليه ترک زبان ها تبلیغ کنیم. باید تبلیغ را عليه افغان/پشتون و افغانیسم/پشتونیسم شدت ببخشیم و قدرت خود در آن جا مصرف کنیم.
۹ ـ پذیرش کثرت در وحدت: اصل حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان این است که پارسی زبانان کثرت قومی، کثرت محلی، کثرت نژادی و کثرت ایدیولوژیک دارند. در مقابل وحدت زبان، وحدت فرهنگ، وحدت تاریخ، وحدت سرنوشت، وحدت راهبرد و وحدت هدف عالی یعنی تشکیل کشور مستقل پارسی زبان دارند.
بنابراین، این اصل عرفانی و فلسفی «کثرت در وحدت» اصل سیاسی همگرایی ایدئولوژی حق تعیین سرنوشت پارسی زبانان است. عدول از آن، نتیجه شکست را در پی دارد.
۱۰ ـ ایمان به هدف و در پیش گرفتن سیاست قدرت:
- ما به ضرورت تشکیل کشور مستقل پارسی زبانان ایمان داریم. این ایمان دلایل تاریخی، زبانی، هویتی، فرهنگی و تمدنی و سرانجام فلسفی، دینی و اسلامی دارد. این ایمان خود را با هیچ ایدئولوژی و ایمان دیگر مانند بردگی افغانیسم/پشتونیسم در چارچوب افغانستان نمی پذیریم. برای این ایمان هزینه می کنیم. مبارزه برای آزادی را عبادت و مستقل زیستن و تعیین سرنوشت کردن را یک ارزش انسانی خدشه ناپذیر می دانیم.
- این هدف بزرگ از ما می خواهد که سیاست قدرت را در پیش بگیریم. تا حال ما سیاست بدست آوردن فرهنگ را در پیش داشته ایم.
اکنون که تشکیل کشور مستقل پارسی زبانان هدف ماست، در پیش گرفتن سیاست قدرت نیاز است.
سیاست قدرت را حکیم حنظله بادغیسی تاسیس کرده است:
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی