یک: پارسیسم در برابر افغانیسم/پشتونیسم!
نگارنده: احمد رشاد میرزاده
تاریخ را گواه بر آن است که هرچه از کتاب بی نام اما با نامهای گوناگون برای ساختن رعیت، امت، ملت، شهروند و هر مورد دیگری که مطالعه شود تا بتواند جغرافیای به نام افغانستان را که یکدست از روی نقشه اما چند دست از روی واقعیت های نهفته در آن جامعه را به سمت سازندگی جهت بدهد، تا مگر روزگار نگونبخت این جغرافیا به خوشبختی و اقبال برسد اما نشد که نشد. چرایی این نشد را در پیاده کردن أنواع مختلف از حکومتها نیز میتوان جستجو کرد که در آخر این سفر به یک نکته خواهیم رسید و آن این که همهٔ این نظریهها و نوعیت های تطبیق شده برای ایجاد دولت – ملت در جغرافیای به نام افغانستان در خدمت قوم، قبیله و شوونیسم قومی و زبانی یک قوم خاص قرار گرفته است و این امر را باعث است که این جغرافیا از نگونبختی راه بیرون رفت نداشته باشد.
چه در ساختارهای همانند پادشاهی، جمهوریت نزدیک به شرق و غرب، ایدئولوژی محور کمونیستی، اسلام ناب معطوف به وحدت ملی نا تعریف شده و جمهوریت لیبرال متمرکز به راس قدرت با چاشنی قومی و حالا افراطیت افغانیت و اسلامیت و هر ترفند مثبت و منفی دیگر نشد که راه مطلوب عدالت محور را برای حل مشکل این جغرافیا پیدا کند و آن را تطبیق کرده تا همه کس صاحب خانه باشد و کسی برادر بزرگ کس دیگر نباشد؛ بلکه همه انسان باشند و از هویت، زبان و فرهنگ خاص خود برخوردار باشند و زندگی کنند؛ اما باز هم نشد که نشد.
دلیل بزرگ نهفته برای جواب این که چرا نشد، را میتوان در این جستجو کرد که با زبان پشتو توانستند قوم افغان یا پشتون را حاکم بسازند و برای دیگران هویت افغان را منحیث هویت ملی تعریف نموده آنها را در جال قومی معطوف به نفع خود گیر انداخته اند و برای شان تعریف کردند که هیچ چیزی مهمتر از وحدت ملی نیست و نباید آن را زیر سؤال برد؛ چرا که این وحدت ملی به نفع یک قوم خاص بوده، است و خواهد بود. در این امر ترفند فریبندهٔ بلندی که افغانها/پشتونها داشتند بحث تهی ساختن اقوام دیگر از ایدئولوژی بوده که شوربختانه این ترفندشان نیز عمل کرده و باعث شده قشر خاکستری در میان غیر افغانها بخصوص پارسیزبانان بیشتر باشد و آش داغتر از کاسه برای داعیهٔ خونخوار وحدت ملی شوند و خود به ریشهٔ زبانی، فرهنگی، هویتی تیشهٔ بیتفاوتی را زده و با خود یکجا سرنوشت میلیونها انسان پارسیزبان را به وضعیت امروزی بیوطنی و نابودی لبهٔ پرتگاه بکشانند.
اما ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است مشروط بر این که یا باید ماهی چاشنی دسترخوان خودی شود یا هم مجدد در آب زلال تمدن، فرهنگ، زبان و هویت خودی نگهداری شود تا نسل بعدی بتواند آن را چاشنی دسترخوان مستقل خودساخته و زندگی مرفه را برای خود و فرزندان آینده پارسیزبان و اقوام متحد به ارمغان بیاورند.
بلی منظور این است که در برابر ایدئولوژی فقط میتوان ایدئولوژی را ایستاده کرد که توانایی مقابله از یک سو و نکته مشترک از سوی دیگر برای همه را داشته باشد تا با خیال راحت به صف آرایی با افغانیت قومی رفت و با خاطر آسوده مبارزه کرد و آن ایدئولوژی چیزی نیست جز محوریت هویت سیاسی زبان پارسی که نکته و نقطهٔ مشترک میان تمامی اقوام غیر افغان بوده، است و خواهد بود.
روی این اساس است که یک بار دیگر در مرحله دوم فعالیت های جنبش حق تعیین سرنوشت پارسیزبانان اعضای این جنبش دست به تعریف و ترتیب سند ایدئولوژی جدید برای پارسیزبانان و اقوام متحد زده اند و پارسیسم یا پارسیگرایی معطوف به تشکیل کشور مستقل پارسیزبانان را مطرح کرده اند و از خود، از اصل خود، از تاریخ، فرهنگ، هویت و منافع ملی پارسی زبانانه و در کل از ایدئولوژی پارسیزبانان و اقوام متحد در برابر افغانیسم/ پشتونیسم بیانات برنامه محور داشته اند و آن را تحت نام پارسیسم در برابر افغانیسم / پشتونیسم نوشتند و تعریف کردهاند که این تعریف مقدس باتوجهبه اصل حق تعیین سرنوشت که حق مسلم هر انسان و انسان پارسیزبان است، بهاینترتیب است:
«پارسیسم عبارت از ایدئولوژی جدیدی دارای پایه های فلسفی، علمی، حقوق بشری و دینی برای اندیشه حق تعیین سرنوشت است که به هدف ایجاد وحدت پایدار پارسیزبانان – متشکل از قومهای مختلف – در جغرافیای جعلی به نام افغانستان طراحی و مهندسی شده است.
پارسیسم یک راهبرد هویتساز است نه ناسیونالیستی؛ زیرا پارسیزبانان یگانه ملتی است که به ایدئولوژی ناسیونالیستی جعلی نیاز ندارد. این ملت تکامل ملت شدن، مدنی شدن و شهری شدن را در عصر تاریخی سدههای پیشا میلاد مسیح پیموده است.»
بلی این جنبش حق تعیین سرنوشت پارسیزبانان است که برای مبارزه علیه افغانیت معطوف به زبان زدایی، فرهنگزدایی، هویتزدایی، جعل تاریخ، جغرافیا، نام، درفش، سرود کشوری و بابا سازی ها و نماد سازی های جعلی قد عدالت محور باتکیه بر حق بشری حق تعیین سرنوشت بلند نموده و در صف اول مبارزه برنامه محور با فاشیسم افغانی پشتونی ایستاده است.
خواست جنبش حق تعیین سرنوشت این است که باید ریشهیی و برنامهایی با فاشیسم و ابعاد و عناصر آن مبارزه کرد تا این مبارزه یک روز باعث تشکیل کشور مستقل پارسیزبانان شود. پس تا پیروزی به پیش…