نوشته: سهراب صادقپور

 

در بیش از دو دهه‌ی اخیر، ادبیات برون‌مرزی افغانستانی‌ها، به‌ویژه آثار نویسندگان زن پارسی‌زبان، به یکی از جریان‌های پویای ادبیات معاصر پارسی بدل شده است. این آثار عمدتاً بر بازنمایی تجربه‌های زیسته‌ی زنان در ساختارهای ناعادلانه و مردسالارانه‌ی جامعه‌ی افغانستان تمرکز دارند. درون‌مایه‌های این متون، هرچند ریشه در بافت اجتماعی-فرهنگی خاص افغانستان دارند، اما به‌شدت متأثر از مفاهیم و گفتمان‌های جهانی‌شده‌ای چون حقوق زنان، خشونت ساختاری، جنگ و تروریسم‌اند. در این میان، آن‌دسته از روایت‌هایی که از تجربه‌ی زیستن در جغرافیاهای دیگر یا از زیست پس از گسست فرهنگی و سرزمینی حکایت کنند، هنوز در حاشیه قرار دارند و کمتر به‌صورت جدی در این بدنه‌ی ادبی بازتاب یافته‌اند.

***

نیلاب سلام کسیست که بیشتر داستانهایش را پیرامون موضوع های گوناگون اجتماعی نگاشته است. او با چاپ دفتر از سه داستان به نام «مینا در برف» به یک حوزه جدید یعنی داستان جنایی قدم گذاشت، که می توان گفت  بی پیشینه است.

پرداختن به ژانر جنایی و از ورای آن داستانپردازی و ایجاد قهرمان های زنانه در حوزه ی داستاننویسی ادبیات فارسی کار جدیدی است که می توان با نام نیلاب موج سلام پیوند داد.  او داستان را به فضای بی مکانی آورده است و از طریق آن به بازنمایی ترس‌ها، اضطراب‌ها و دغدغه‌های زنان در مواجهه با جامعه‌ای پُرآشوب در ناکجا می‌پردازد. تا اکنون حوزه ادبیات ما از داشتن ژانر ترکیبی جنایی – اجتماعی بی بهره بوده است که با تکیه بر تجربه‌های خود زیستی و نگاه های زنانه، هم جنبه‌های روان‌شناختی زنان افغانستانی را  به تصویر بکشد و هم شرایط اجتماعی آنان را تبیین نماید.

***

ژانر جنایی، که معمولاً بر اساس طرح‌ریزی جنایت و کشف رازهای آن پیش می‌رود، در مجموعه ی مینا در برف نه‌ فقط ابزاری برای سرگرمی، بلکه راهی برای واکاوی ابعاد روانی و اجتماعی ترس‌های زنان است. این ترس‌ها، بیشتر ریشه در عواملی مانند خشونت، محدودیت‌های اجتماعی، جنگ، و سرکوب‌های فرهنگی دارد. داستاننویس، با استفاده از روایت‌های جنایی و تعلیق‌های دراماتیک، به ترس‌هایی می‌پردازد که معمولاً در ادبیات جریان اصلی نادیده گرفته می‌شوند.

یکی از موضوع های برجسته در این داستان‌ها، بحث احساس ناامنی و آسیب‌پذیری زنان است؛ چه در بستر جامعه‌ی افغانستان و چه در زندگی خارج از وطن. داستان‌نویس به خوبی نشان می‌دهد که این دغدغه‌ها و هراس‌ها می‌توانند به شکل‌های مختلف ظهور کنند؛ از تهدیدهای ملموس مردسالارانه در فضاهای اجتماعی گرفته تا قضاوت‌های سنتی نسبت به زنانی که در پی هویتی مستقل‌اند، و  یا هم تنش‌ها و نگرانی‌های پیچیده‌ای که در جامعه‌ی میزبان تجربه می‌شود. این تجربه‌های ناامنی، در گذار از وطن نخست به وطن دوم نیز ادامه می‌یابد و در روایت‌های مهاجرت، شکل‌های تازه‌ای به خود می‌گیرد.

از جنبه‌های کلیدی داستان‌های پسین نیلاب سلام، پرداختن به شرایط زندگی در وطن دوم است. زندگی در وطن دوم به‌عنوان یک مرحله از زندگی که پُر از چالش‌ها، فرصت‌ها و تجربه‌های تازه است، زمینه‌ای فراهم می‌کند تا زنان داستان‌های او در برابر ترس‌هایشان واکنش نشان دهند و تلاش کنند هویتی جدید برای خود بسازند. با این حال، داستان‌نویس نشان می‌دهد که زیستن و هماهنگی در وطن دوم نمی‌تواند به‌طور کامل فرار از گذشته باشد. او در همه داستان‌هایش، راوی زندگی زن با کوله‌بار گذشته و زیستن در حال است.

***

شخصیت‌های زن در  داستان‌ها معمولاً میان دو جهان گرفتار اند: جهان گذشته‌ای که با رنج، ترس و محدودیت تعریف شده است و جهان جدیدی که هرچند آزادی بیشتری ارائه می‌دهد، اما پر از بیگانگی و قضاوت‌های تازه است. این کشمکش ها میان گذشته و حال، پایه‌ای برای روایت‌های روان‌شناختی و عاطفی داستان‌ها می‌شوند.

آنچه ارزنده است نقش و نگاه زنانه نویسنده در ژانر جنایی می باشد. ژانر جنایی در ادبیات اغلب توسط نویسندگان مرد با تمرکز بر جنبه‌های اکشن و معمایی روایت شده است. اما نیلاب سلام، با به‌کارگیری نگاه زنانه خود، به جای تمرکز بر جنبه‌های فیزیکی یا تکنیکی جنایت ـ ارچند آن را فراموش نمی کند، اما برجسته نمی سازد ـ، بیشتر بر پیامدهای روان‌شناختی و اجتماعی آن تأکید می‌کند. جنایت در این داستان‌ها نه‌فقط یک حادثه بلکه بازتابی از خشونت‌های پنهان و آشکار است،که مکان نمی شناسد.

برای نمونه، در برخی داستان‌ها، جنایت صرفاً نقطه‌ی آغاز روایت است و آنچه برای داستان‌نویس اهمیت دارد، کاوش در پیامدهای روانی و اجتماعی آن بر قربانیان، به‌ویژه زنان، است. اضطراب، ترس، و تقلا برای بقا با ظرافتی انسانی روایت می‌شوند؛ به‌گونه‌ای که مخاطب را وامی‌دارند تا با شخصیت‌ها احساس همدلی و مشارکت عاطفی کند. اما در مجموعه‌داستان مینا در برف، این مسیر روایی تا انتها کشیده می‌شود؛ جایی که خواننده باید با حوصله و دقت پیش برود تا سرانجام دریابد که سرنوشت شخصیت‌ها چگونه رقم می‌خورد.

آنچه برای من بیش از هر چیز تأمل‌برانگیز است، تصویر زنی‌ست که تسلیم نمی‌شود؛ زنی که با تمام زخم‌ها و ترس‌ها، ایستادگی می‌کند و در پایان، نوعی پیروزی نمادین بر مردانگی مسلط را رقم می‌زند.

زبان و سبک سه داستان مجموعه ی مینا در برف ساده، روان اما پر از تصاویر و استعاره های زنده و گاهی شاعرانه است. داستان‌نویس با بهره‌گیری از شگرد های خاص، جزئیات زندگی روزمره و تجربیات ملموس را توانسته است به خواننده برساند و مخاطب را به دنیای شخصیت‌هایش نزدیک کند. توصیف  های دقیق از فضاهای تاریک و تنش‌آلود، به ایجاد حس تعلیق و ترس کمک می‌کند. علاوه بر این، نویسنده با استفاده از بیان ‌های متفاوت، از جمله لحن انتقادی یا حسی، به عمق بیشتری در روایت‌هایش می پردازد.

اگرچه  داستاننویس با استفاده از ژانر جنایی توانسته است تصویر زنان افغانستانی را در وطن دوم بازتاب دهد، اما گاهی در کنار پیچیدگی داستان‌های جنایی و جنبه‌های معمایی آن‌ پیام‌های اجتماعی و روان‌شناختی را نیز فراموش نمی کند. برخی داستان‌ها ممکن است بیش از حد بر مفهوم “قربانی بودن” زنان تمرکز کنند و به جنبه‌های دیگر زندگی آنان، مانند تلاش برای غلبه بر ترس‌ها و دستیابی به قدرت شخصی، کمتر بپردازند، اما در کتاب «مینا در برف» هردو سوی موضوع  فراموش نشده است.

در فرجام، کتاب «مینا در برف» نه‌تنها به پایان می‌رسد، بلکه دریچه‌ای نو به سوی افق‌های تازه‌ای را در داستان‌نویسی زنان می‌گشاید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *